تنظیم مجدد ۶۷۶

  1. چرخه ۵۲ ساله بلایای طبیعی
  2. سیزدهمین چرخه بلایای طبیعی
  3. مرگ سیاه
  4. طاعون ژوستینیانوس
  5. آشنایی با طاعون ژوستینیانوس
  6. طاعون قبرس و آتن
  1. فروپاشی اواخر عصر برنز
  2. چرخه ۶۷۶ ساله بازنشانی
  3. تغییرات آب و هوایی ناگهانی
  4. فروپاشی اوایل عصر برنز
  5. بازنشانی در ماقبل تاریخ
  6. خلاصه
  7. هرم قدرت
  1. حاکمان سرزمین های بیگانه
  2. جنگ طبقاتی
  3. بازنشانی در فرهنگ پاپ
  4. آخرالزمان ۲۰۲۳
  5. جنگ اطلاعاتی جهانی
  6. چه باید کرد

حاکمان سرزمین های بیگانه

برای درک بهتر روش های عملیات و اهداف فرقه زحل، باید تاریخچه آن را بشناسیم. در این فصل من چگونگی به قدرت رسیدن فرقه در سراسر جهان و اهداف آن برای آینده را توضیح خواهم داد.

فنیقیه

از ماجرای پیتزاگیت و منابع دیگر، می‌توان فهمید که اعضای نخبگان برای خدای بعل، کودکان قربانی می‌کنند. این واقعیت به وضوح نشان می دهد که آنها پیرو مذهب کنعانی هستند که منشاء آن سرزمین باستانی کنعان است که به نام فنیقیه نیز شناخته می شود. این سرزمین در ساحل شرقی دریای مدیترانه و در قلمرو اسرائیل، فلسطین و لبنان امروزی قرار داشت. تمدن فنیقی در اوایل ۲۷۵۰ قبل از میلاد شروع به توسعه کرد. بعدها، فنیقی ها بیشتر سواحل مدیترانه، به ویژه شمال آفریقا را مستعمره کردند. آنها در سال ۸۱۴ قبل از میلاد امپراتوری کارتاژین را تأسیس کردند که تا سال ۱۴۶ قبل از میلاد وجود داشت. فنیقی ها اکتشافات مهم بسیاری کردند. آنها دارای یک سازمان اجتماعی بسیار توسعه یافته و منابع مادی قابل توجهی بودند که آنها را قادر به ایجاد ساختمان های چشمگیر می کرد. آنها چندان از تمدن های معروف سومر و مصر کمتر نبودند.

کنعانیان مانند سایر فرهنگ های باستانی از دین شرک پیروی می کردند. از میان بسیاری از خدایان که آنها می پرستیدند، مهمترین آنها اشره، ال و بعل بودند. اشره الهه مادر، الهه باروری است. ال برترین خدا، خالق جهان و شوهر آشرا است. همچنین گاهی ال را با بعل که خدای طوفان، باران و باروری بود، می شناختند. همتای یونانی بعل کرونوس و رومی خدای زحل بود. بنابراین، پرستندگان بعل را می توان کیش کیوان نیز نامید. بعل و ال را به صورت گاو نر یا گاهی قوچ نشان می دادند. کنعانیان خدایان را با ساختن استلا (سنگ های تراشیده شده عمودی) بر روی آنها می پرستیدند. آنها تپه هایی از خاک می ساختند که بر روی آن مراسم خود را انجام می دادند.

فداکاری های انسانی
تقدیم کودک به مولوخ (نمونه ای از کتاب مقدس)

طبق کتاب مقدس، کنعانیان ضعیف‌ترین و منحط‌ترین مردم بودند. آنها نه تنها بت ها را می پرستیدند، بلکه به پیشگویی، جادوگری، نبوت و احضار ارواح نیز می پرداختند. کتاب مقدس همچنین آنها را به دلیل انجام محارم، همجنس گرایی و حیوان دوستی به شدت محکوم می کند. شهرهای کنعانی که از کتاب مقدس شناخته می شوند سدوم و گوموره هستند که خدای بنی اسرائیل باید آنها را به خاطر گناهانشان با آتش و گوگرد نابود می کرد. اخیراً دانشمندان در اردن آثاری از سقوط یک شهاب سنگ بزرگ را کشف کردند که قدمت آن به حدود ۱۶۵۰ سال قبل از میلاد باز می گردد.(مرجع) احتمالاً این واقعه بود که الهام بخش داستان نابودی سدوم و گومورا بود. گناه کنعانیان که بیشترین نفرت را در میان همسایگانشان برانگیخت این بود که «کودکان را از میان آتش به مولوخ گذراندند». برای اینکه باران بیاورند و برداشت خود را تضمین کنند، قربانی های انسانی به خدای بعل تقدیم می کردند. قربانی مولک (مولوک) شامل قربانی سوختنی فرزندان اول بود و قربانی هرم با کشتن اسیران جنگی انجام می شد.

بسیاری از مورخان یونانی و رومی معاصر کارتاژنی ها را به عنوان قربانی کردن کودکان با سوزاندن توصیف می کنند. می توانید توضیحات آنها را در اینجا بخوانید: link. یک بحران شدید مستلزم تشریفات خاصی بود که در آن تا ۲۰۰ کودک از مرفه ترین و قدرتمندترین خانواده ها بر روی آتش سوزی پرتاب می شدند. باستان شناسی مدرن در نواحی پونیک باستان، تعدادی گورستان بزرگ با کوزه های حاوی استخوان های سوخته شده نوزادان را کشف کرده است. فیلم صامت «کابیریا» محصول ۱۹۱۴ نشان می‌دهد که قربانی کردن در کارتاژ چگونه بوده است.

Cabiria (Giovanni Pastrone, ۱۹۱۴)
هیکسوس
مجسمه ای از فرمانروای سلسله هیکسوس

کنعانیان و کارتاژنی ها در میان همسایگان خود از شهرت خوبی برخوردار نبودند. نویسندگان یونانی و رومی آنها را خیانتکار، حریص و خیانتکار توصیف کردند. اوروسیوس نوشت که نه لحظات خوشی در روابط متقابل آنها وجود داشت و نه لحظات صلح در تماس آنها با سایر ملل. یک سنگ نگاره مصری با یک نفرین مکتوب علیه شهرهای کنعانی وجود دارد. و در ویرانه‌های شهر سومری ماری، نامه‌ای بر روی یک لوح گلی یافت شد که نویسنده آن از «دزدان و کنعانی‌ها که در شهر ویران می‌کردند» شکایت کرد.

در حدود ۱۶۷۵ قبل از میلاد کنعانیان موفق شدند مصر سفلی را فتح کنند. فرمانروایان کنعانی در مصر هیکسوس نامیده می‌شدند که به معنای فرمانروای سرزمین‌های بیگانه است.. در مناطق تصرف شده، آنها سیاست متفاوتی را نسبت به سایر مهاجمان اعمال کردند. آنها اداره خود را ایجاد نمی کردند، و جمعیت را سرکوب نمی کردند، بلکه نظم موجود را تطبیق دادند و با سنت و تجربه چند صد ساله در آمیختند. آنها در سرزمین اشغالی با معرفی کالسکه های اسبی (ارابه ها) کمک زیادی به توسعه فناوری کردند که انقلابی در نحوه انجام عملیات نظامی ایجاد کرد. در حوزه دین هم همان کاری را کردند که در سیاست کردند. آنها شیث (خدای تاریکی و آشوب) را به عنوان خدای اصلی خود پذیرفتند و او را با بعل یکی دانستند. همچنین در مصر، کنعانیان قربانی های انسانی انجام دادند، همانطور که بقایای زنان جوان یافت شده در آنجا نشان می دهد.

اسرائیلی ها

کنعانیان بیش از یک قرن بر مصر حکومت کردند تا اینکه مصریان کنترل کشورشان را دوباره به دست گرفتند. اندکی پس از آن، مصر سرزمین کنعان را فتح کرد و سپس حدود چهار قرن آن را اشغال کرد. کتاب مقدس این دوره را اسارت مصریان بنی اسرائیل توصیف می کند (اسرائیل از نسل کنعانیان هستند). در این زمان، در زمان سلطنت فرعون آخناتون، آیین خدای واحد - خدای خورشید آتن - رایج شد که باعث پیدایش ادیان توحیدی شد. سپس، در طول فاجعه جهانی فروپاشی اواخر عصر برنز، مصر به شدت آسیب دید و این به کنعانیان اجازه داد تا کنترل سرزمین خود را دوباره به دست آورند. این تنظیم مجدد همچنین باعث مهاجرت بزرگ مردم شد. در کتاب مقدس، این داستان به عنوان خروج بنی اسرائیل از مصر معرفی شده است. برخی از کنعانیان با الهام از آیین مصری آتن به توحید روی آوردند و یهودیت را ایجاد کردند.

کتاب خروج می گوید که وقتی بنی اسرائیل از مصر بیرون آمدند و در بیابان سرگردان شدند، برخی از آنها به قدرت خدای یهوه شک کردند و به پرستش گوساله طلایی بازگشتند. گوساله یا گاو نر تصویری از خدای کنعانی بعل است. بنابراین، بنی‌اسرائیل اولیه بعل را می‌پرستیدند و احتمالاً قربانی‌های انسانی برای او می‌کردند. خدای بنی اسرائیل پرستش گوساله را به شدت محکوم کرد. یهودیت از همان ابتدا با دین کنعانی دشمنی داشت. در کتاب مقدس، خداوند به قوم برگزیده خود دستور می دهد که سرزمین کنعانیان (سرزمین موعود) را به تصرف خود درآورند و همه ساکنان آن سرزمین از جمله کودکان را بکشند تا شری که آن قوم انجام داده اند هرگز باز نگردد. بنی‌اسرائیل این فرمان را تا حدودی انجام دادند. در سرزمین های فتح شده، دولت های یهودی باستانی اسرائیل و یهودا را تأسیس کردند. پادشاه سلیمان با کمک هیرام، پادشاه فنیقی، معبدی در اورشلیم ساخت که در آن قربانی های خونین حیوانات را تقدیم می کردند. پرستش بعل به ویژه در فنیقیه ادامه یافت و مذهب کنعانی باقی ماند. اختلاف بین ادیان توحیدی و شرک تا به امروز حل نشده باقی مانده است. بسیاری از حقایق نشان می دهد که نبرد نهایی به زودی رخ خواهد داد.

آمریکا

فنیقی ها به عنوان افرادی مبتکر و عمل گرا توصیف شدند که توانایی قابل توجهی در نوآوری و انطباق با شرایط در حال تغییر از خود نشان دادند. آنها با زیرکی و هوش بالا متمایز بودند. مهمترین اختراع آنها الفبا است. همچنین فنیقی ها را مخترع صابون و پول به عنوان وسیله پرداخت می دانند. فنیقیه و امپراتوری کارتاژین از پیشرفته ترین کشورهای دوران باستان از نظر اقتصادی بودند. دیدگاه جهانی این بود که کارتاژ ثروتمندترین شهر جهان است. آنها صنایع بسیار توسعه یافته و کشاورزی پیشرفته داشتند. آنها برده ها را در مقیاس بسیار بزرگ معامله می کردند. مهمترین منبع درآمد شهرهای فنیقیه تجارت در اعماق دریا بود، زیرا فنیقی ها بیش از همه ملتی از دریانوردان و بازرگانان بی نظیر بودند.

دریانوردان فنیقی بسیار فراتر از جبل الطارق، از جمله به جزایر تین، که معمولاً با بریتانیا شناخته می شوند، حرکت می کردند. آنها جزایر قناری و به احتمال زیاد کیپ ورد را نیز کشف کردند. بر اساس سوابق هرودوت، آنها احتمالاً به دستور فرعون مصری Necho II (حدود ۶۰۰ قبل از میلاد) در اطراف آفریقا حرکت کردند. ملوانان اروپایی تا بیش از ۲ هزار سال بعد به این موفقیت دست نیافتند. نشانه هایی وجود دارد که فنیقی ها یا کارتاژینیان باستان به برزیل رسیده اند. این توسط حقایق مختلف، منابع باستانی و یافته های باستان شناسی پشتیبانی می شود. یکی از نمونه ها کتیبه های فنیقی است که در سراسر برزیل، از جمله در داخل کشور، کشف شده است.(مرجع) می توانید در مورد آنها اینجا بخوانید: link.

نقشه پیری ریس از سال ۱۵۱۳
مشاهده تصویر در اندازه واقعی: ۱۳۰۹ x ۱۷۴۶ پیکسل

فاتح، پدرو پیزارو، در گزارش خود از تهاجم بزرگ اسپانیایی ها به آمریکای جنوبی در دهه ۱۵۰۰، گزارش داد که توده سرخ پوستان آند کوچک و تیره بودند، در حالی که اعضای خانواده حاکم اینکا قد بلند و پوست سفیدتری نسبت به خود اسپانیایی ها داشتند.. او به ویژه از افراد خاصی در پرو یاد می کند که سفیدپوست و موهای قرمز داشتند. ما متوجه می‌شویم که در میان مومیایی‌های آمریکای جنوبی نیز همین اتفاق رخ می‌دهد. برخی از مومیایی‌ها موهای قرمز، اغلب شاه بلوطی، ابریشمی و موج‌دار دارند که در میان اروپایی‌ها یافت می‌شود. آنها دارای جمجمه های بلند و بدنی فوق العاده بلند هستند. بیشتر مومیایی‌های مو قرمز از فرهنگ پاراکاس می‌آیند که از حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد تا حدود ۱۰۰ سال قبل از میلاد وجود داشت.(مرجع پیزارو پرسید که مو قرمزهای پوست سفید چه کسانی هستند؟ سرخپوستان اینکا پاسخ دادند که آنها آخرین نوادگان ویراکوچا هستند. به گفته آنها، ویراکوچا یک نژاد الهی از مردان سفید پوست با ریش بود. اینکاها به اسپانیایی‌ها فکر می‌کردند که آن‌ها ویراکوچا هستند که از اقیانوس آرام عبور کرده‌اند.(مرجع ، مرجع)

اگر بپذیریم که فنیقی ها در دوران باستان موفق به فتح قاره آمریکا شده اند، روشن می شود که چرا شباهت های زیادی بین این دو فرهنگ دور وجود دارد. سرخپوستان مانند فنیقی ها استلاهای سنگی با تصاویر خدایان ساختند. آنها همچنین در حال ساخت اهرام بدون سر بودند، بسیار شبیه نماد روی اسکناس یک دلاری. در بالای اهرام، آزتک ها قتل های خونین اسیران جنگی را انجام دادند و کودکان را قربانی خدای باران Tlaloc کردند. آن‌ها قتل‌ها را به گونه‌ای انجام می‌دادند که تا آنجا که ممکن بود درد و رنج بیشتری را به قربانی وارد کنند که قرار بود رضایت خدایان را تأمین کند.

کیش زحل در قرون وسطی

فنیقیه در سال ۳۳۲ قبل از میلاد توسط اسکندر مقدونی فتح شد و امپراتوری کارتاژین تا سال ۱۴۶ قبل از میلاد وجود داشت که توسط امپراتوری روم فتح شد. ۹۰ درصد از کارتاژنی ها کشته شدند و بازماندگان به اسارت درآمدند. کارتاژ با خاک یکسان شد. امپراتوری روم برای چند صد سال آینده بر کل منطقه مدیترانه حکومت کرد، بنابراین آیین کیوان دیگر نمی‌توانست، حداقل نه آشکارا، اجرا شود. در حدود سال ۲۰۰ پس از میلاد، ترتولیان نویسنده مسیحی می نویسد:

در آفریقا، نوزادان را برای زحل قربانی می‌کردند و تا به امروز این جنایت مقدس در خفا ادامه دارد.

ترتولیان، حدود ۲۰۰ پس از میلاد

Apology ۹.۲–۳

چند قرن بعد، نوادگان فنیقی ها به شمال اروپا رفتند و در اسکاندیناوی ساکن شدند، جایی که در قرن هشتم قوم وایکینگ را پایه گذاری کردند. وایکینگ‌ها به خاطر وحشیگری‌شان و انجام سفرهای دریایی طولانی‌مدت از یک شخصیت تاجر و دزد مشهور بودند. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آنها در قرن یازدهم به آمریکای شمالی رسیدند. وایکینگ ها نرماندی را فتح کردند. در آنجا به مسیحیت گرویدند و دیگر مراسم بت پرستی را انجام ندادند. از نرماندی آمد ویلیام فاتح، که انگلستان را در سال ۱۰۶۶ فتح کرد. خانواده سلطنتی بریتانیا از نوادگان او هستند.

خزریه

در اوایل قرون وسطی، پس از مهاجرت بزرگ مردمان، نوادگان فنیقی ها و کیش زحل آنها نیز در خاقانات خزر ظاهر شدند. این کشور در قرن هفتم در دریای سیاه در شمال رشته کوه های قفقاز تاسیس شد. قلمروهای گرجستان امروزی، شرق اوکراین، جنوب روسیه و غرب قزاقستان را پوشش می داد. احتمالاً تصادفی نیست که در پایتخت قزاقستان (آستانا) اکنون ساختمان بزرگی شبیه هرم ماسونی وجود دارد.(مرجع) خزریه دولتی چند مذهبی و چند قومی بود. حدود ۲۵ گروه قومی متمایز جمعیت خزریه را تشکیل می دادند. قشر حاکم گروه نسبتاً کوچکی بودند که از نظر قومی و زبانی با مردمان تابع خود تفاوت داشتند. الاصطخری جغرافیدان مسلمان قرن دهم مدعی شد که خزرهای سفید حاکم به طرز شگفت انگیزی خوش تیپ با موهای متمایل به قرمز، پوست سفید و چشمان آبی بودند، در حالی که خزرهای سیاه پوستی تند و سیاه داشتند، گویی «نوعی هندی هستند».”. خزرها یکی از بزرگترین عرضه کنندگان بردگان به بازار مسلمانان بودند. آنها اسلاوها و قبایل اسیر شده از سرزمین های شمالی اوراسیا را فروختند. خزرها با مردم کشورهای اطراف فرق داشتند. آنها به عنوان دزد و جاسوس توصیف شدند. گفته می‌شود که آنها افراد بی‌قانونی هستند که زندگی گناه، اندام جنسی و ظلم داشتند. آنها استاد فریب بودند. آنها بعل را می پرستیدند که قربانی بچه می خواست. کشورهای همسایه آنها را تحقیر کردند. آنها از مراسم قربانی که در آن نوزادان را در آتش می انداختند یا آنها را برای نوشیدن خون و خوردن گوشت آنها باز می کردند، متنفر بودند. بین سالهای ۷۴۰ تا ۹۲۰ میلادی، خاندان سلطنتی و اشراف خزر به یهودیت گرویدند، در حالی که بقیه مردم احتمالاً با مذهب ترکی قدیمی باقی ماندند. اگرچه آنها به یهودیت گرویدند، اما هرگز واقعاً عقاید بت پرستی خود را رها نکردند. آنها همان کاری را انجام دادند که قبلاً در مصر انجام دادند، وقتی شروع به پرستش شیث کردند. این بار یهودیت را پذیرفتند، اما به جای خدا، شیطان را پرستش کردند. به همین دلیل است که گاهی آنها را کنیسه شیطان می نامند. سقوط خزریه در قرن ۱۲ و ۱۳ اتفاق افتاد. پس از آن، اعضای فرقه به غرب مهاجرت کردند و در کشورهای مختلف اروپایی ساکن شدند.

یهودیان

امروزه اکثر اعضای فرقه ادعا می کنند که یهودی هستند، اگرچه برخی از آنها به ادیان دیگر تعلق دارند. جعل هویت یهودیان اقدام بسیار هوشمندانه ای بود. به این ترتیب، هر بار که کسی از اقدامات «یهودیان خزری» انتقاد می کند، یهودیان واقعی احساس آزرده خاطر می کنند و شروع به دفاع از آنها می کنند. خزرها حتی مجبور نیستند تلاش کنند، زیرا دیگران این کار را برای آنها انجام می دهند. و یهودیان نسبت به انتقاد حساس هستند، که قابل درک است، زیرا در گذشته اغلب آنها را به خاطر اعمال ناشایست "یهودیان" خزری سرزنش می کردند. در قرون وسطی، یهودیان از بسیاری از کشورهای اروپایی اخراج شدند. یکی از دلایل این امر، اتهام انجام قتل های آیینی کودکان بود. یهودیان در ادوار مختلف - از دوران باستان تا امروز - متهم به چنین اعمالی بودند (نگاه کنید به: link) و در کشورهای مختلف – نه تنها در اروپا، بلکه در کشورهای عربی، روسیه، ایالات متحده آمریکا و دیگران. بر اساس نسخه رسمی، همه این اتهامات ساخته شده است، اما برای من دشوار است که تصور کنم افرادی که در قرن های مختلف و در فرهنگ های مختلف زندگی می کردند، دقیقا داستان های مشابهی را ساخته اند. جالب اینجاست که اگرچه یهودیان از دوران باستان در اروپا حضور داشتند، اولین اتهامات مربوط به قتل های آیینی تنها در قرن دوازدهم در این قاره ظاهر شد.(مرجع) یعنی درست بعد از ورود خزرها.

قتل آیینی سیمون ترنت. تصویر در Weltchronik هارتمن Schedel، ۱۴۹۳.
اشراف سیاه

یکی از جاهایی که خزرها به تعداد زیاد در آنجا سکنی گزیدند، ایتالیا به ویژه ونیز بود. در اوایل قرن دوازدهم، الیگارشی‌های خزری با خانواده‌های سلطنتی ونیزی ازدواج کردند. در قرن‌های بعد، در طول دوره جنگ‌های صلیبی، ونیز به یکی از ثروتمندترین شهرهای اروپا و یکی از بزرگترین قدرت‌های تجاری و سیاسی در دریای مدیترانه تبدیل شد. ونیز با ناوگان بزرگی که در اختیار داشت، از حمل جنگجویان صلیبی به خاورمیانه و امتیازات تجاری سود می برد. اولین بانک در تاریخ در سال ۱۱۵۷ در ونیز تأسیس شد. بانکداران از ابتدا با یهودیان یکسان بودند. الیگارشی اشراف و بازرگانان در سال ۱۱۷۱ کنترل کامل ونیز را به دست آورد، زمانی که انتصاب دوژ به شورای به اصطلاح بزرگ، متشکل از اعضای الیگارشی (از جمله خانواده بدنام د مدیچی) واگذار شد. اشراف سیاه آن دسته از خانواده های الیگارشی ونیز و جنوا بودند که دارای حقوق ممتاز تجاری (انحصار) بودند. این افراد به دلیل فقدان ظالمانه خود عنوان "سیاه" را به دست آوردند. آنها از ترور، آدم ربایی، دزدی و هر گونه فریب در مقیاس بزرگ استفاده کردند و هیچ مخالفتی برای دستیابی به اهدافشان ایجاد نکردند. ماسک هایی که کارناوال ونیز به آن ها مشهور است می تواند نمادی از شیوه های مخفیانه آنها باشد. بسیاری از اعضای خانواده های نجیب سیاه نیز به روحانیون عالی رتبه و حتی پاپ تبدیل شدند، به همین دلیل است که گاهی اوقات از آنها به عنوان خون پاپ یاد می شود. از این ۱۳ خانواده قدرتمند ایتالیایی است که همه قدرتمندترین خانواده های امروزی سرچشمه می گیرند، اگرچه امروزه از نام های خانوادگی مختلفی استفاده می کنند.

شوالیه های معبد

(مرجع) بسیاری از حقایق نشان می دهد که اعضای فرقه زحل بودند که نظم کاتولیک معروف به شوالیه های معبد را ایجاد و کنترل کردند. این نظم نظامی در سال ۱۱۱۹ تأسیس شد و نزدیک به دو قرن در قرون وسطی وجود داشت. نقش آن محافظت از زائران مسیحی در فلسطین بود. نام کامل این دستور «همکاران فقیر مسیح و معبد سلیمان» بود. مقر آن در مسجد الاقصی تصرف شده در کوه معبد در اورشلیم بود. این مکان اسرارآمیز خود را دارد زیرا بر فراز ویرانه های معبد سلیمان ساخته شده است. بنابراین صلیبیون از مسجد الاقصی به عنوان معبد سلیمان یاد می کردند. تمپلارها تکنیک های مالی نوآورانه ای را توسعه دادند که شکل اولیه بانکداری بود و شبکه ای از نزدیک به ۱۰۰۰ فرماندهی و استحکامات را در سراسر اروپا و سرزمین مقدس ایجاد کرد و مسلماً اولین شرکت چند ملیتی جهان را ایجاد کرد.

شوالیه های معبد به جرایم متعددی مانند فساد مالی، کلاهبرداری و پنهان کاری متهم شدند. ادعا می شد که در طی مراسم مخفیانه آغاز به کار، سربازان مجبور به تف کردن روی صلیب می شدند. و برادران متهم به تشویق اعمال همجنس گرایی شدند. تمپلارها همچنین متهم به بت پرستی بودند و مظنون به پرستش شخصیتی به نام بافومت بودند. فیلیپ چهارم، پادشاه فرانسه، در حالی که به شدت به این نظم بدهکار بود، دستور داد که بسیاری از اعضای این نظم در فرانسه دستگیر و شکنجه شوند. در روز جمعه ۱۳ اکتبر ۱۳۰۷، ده ها تن از معبدهای معبد در پاریس در آتش سوزانده شده اند. تحت فشار پادشاه، پاپ این فرمان را منحل کرد و سپس به همه پادشاهان مسیحی در اروپا دستور داد که تمام اموال تمپلارها را تصرف کنند. یک نظریه در مورد منشأ فراماسونری ادعا می کند که تبار مستقیم آن از شوالیه های تاریخی معبد از طریق آخرین اعضای قرن چهاردهمی آنها که اعتقاد بر این است که به اسکاتلند پناه برده اند (از این رو نام آیین اسکاتلندی) است.

مسیر حکومت بر جهان

در قرون وسطی، زمانی که کلیسای کاتولیک بسیار تأثیرگذار بود، فرقه کیوان سرکوب می شد. این فرقه تا به امروز از مسیحیت متنفر است و آن را بزرگترین تهدید برای قدرت خود می داند. اولین شواهد دال بر برنامه ریزی آنها برای توطئه برای به دست گرفتن قدرت به سال ۱۴۸۹ برمی گردد، زمانی که دادگاه عالی یهودی قسطنطنیه نامه ای در پاسخ به آزار و اذیت نوشت و به یهودیان فرانسه توصیه کرد که به تمام نهادهای اصلی نفوذ کنند: ادارات دولتی، کلیسا، مراقبت های بهداشتی، و... تجارت قرار بود این راهی برای به دست گرفتن قدرت در ایالت باشد. نامه را می توانید اینجا بخوانید: link. در واقع، اندکی پس از آن، فرقه شروع به نفوذ بیشتر و بیشتر می کند.

انگلستان

اشراف سیاه مخفی نقشه ای حیله گر برای به دست گرفتن قدرت بر کشورها از طریق کودتا، سرنگونی پادشاهان حاکم، و معرفی دموکراسی، که ساده ترین سیستم برای دستکاری است، طراحی کرده است. آنها با سازماندهی انقلاب کرامول در انگلستان (۱۶۴۲-۱۶۵۱) شروع کردند. در نتیجه انقلاب، شاه چارلز اول توسط رعایا سرنگون شد و سر بریده شد. علاوه بر این، ممنوعیت اسکان یهودیان در انگلستان لغو شد. اندکی پس از آن، اشراف سیاه به ویلیام اورنج کمک کردند تا تاج و تخت انگلستان را به دست گیرد (ح. ۱۶۸۹-۱۷۰۲). تحت حکومت او، در سال ۱۶۸۹، قانونی به تصویب رسید که برتری پارلمان را بر سلطنت تضمین می کرد و باعث ایجاد دموکراسی پارلمانی می شد. در سال ۱۶۹۴ بانک انگلستان تأسیس شد. این اولین بانک مرکزی تحت کنترل فرقه بود. از آن زمان به بعد، آنها توانستند "از هوای رقیق" پول ایجاد کنند، به دولت ها وام بدهند و در نتیجه آنها را به خود وابسته کنند. در همان زمان، شهر لندن به یک نهاد مستقل از انگلستان تبدیل شد. در اینجا می توانید اطلاعات بیشتری در مورد انقلاب انگلیس بخوانید: link.

فراماسونری

در همان زمان در انگلستان اولین لژهای ماسونی تأسیس شد. فراماسونری از دگرگونی یک سازمان مخفی قبلی - روزی صلیبی ها - شکل گرفت. شعار فراماسونری این است: "آزادی، برابری، برادری". همچنین در همان زمان عصر روشنگری آغاز می شود که تفکر عقلانی، انتقاد از کلیسا و دموکراتیزه کردن دولت را ترویج می کند. این دیدگاه ها به طور کامل در خدمت دستور کار فرقه بود. اولین موفقیت بزرگ فراماسونری نفوذ به فرقه یسوعی بود. این نظمی بود که برای کارهای خاص ایجاد شده بود. از جمله به حفظ روابط کلیسا با مقامات سکولار می پرداخت. به دلیل این ارتباطات نزدیک با مقامات، این دستور هدف جذابی برای فراماسونری بود. در قرن هجدهم، فرقه یسوعی به دلیل فعالیت های خرابکارانه خود از اکثر کشورهای اروپای غربی اخراج شد. حتی پاپ اقدامات آنها را محکوم کرد و این نظم را در سال ۱۷۷۳ منحل کرد (۴۱ سال بعد، پس از جنگ‌های ناپلئونی دوباره برقرار شد). در قرن ۱۸، همچنین در انگلستان، انقلاب صنعتی آغاز می شود. سرمایه داران شهر لندن کسب و کار خود را به نحو احسن توسعه دادند که به آنها امکان داد ثروت های عظیمی به دست آورند. با گذشت زمان، آنها از پادشاهان ثروتمندتر شدند.

هند
پرچم شرکت هند شرقی بریتانیا

این فرقه قبلاً انگلستان را تحت کنترل خود داشت، بنابراین هنگامی که انگلستان شروع به فتح مستعمرات و تبدیل شدن به امپراتوری بریتانیا در قرن هفدهم کرد، فرقه به تدریج نفوذ خود را به سرزمین های فتح شده ماوراء دریا گسترش داد. بین اواسط قرن هجدهم و اواسط قرن نوزدهم، هند توسط کمپانی هند شرقی بریتانیا مستعمره شد. این یک شرکت خصوصی بود که متعلق به شرکت سیتی لندن بود، اگرچه پادشاه نیز در آن سهام داشت. پرچم شرکت بریتانیایی هند شرقی دارای ۱۳ نوار افقی است که ممکن است نشان دهد که متعلق به ۱۳ سلسله حاکم بوده است. این شرکت آنقدر قدرتمند بود که حق داشت پول خود را داشته باشد و در هند مالیات بگیرد. این کشور حق داشت ارتش خود را حفظ کند، قراردادها و اتحادهای سیاسی ببندد و اعلام جنگ کند. نیروی نظامی خصوصی این شرکت دو برابر ارتش بریتانیا بود. نه تنها کل هند تحت مالکیت خصوصی این شرکت بود، بلکه پاکستان، بنگلادش، میانمار (برمه) و سریلانکا نیز در اختیار داشتند. اگر یک ایالت بود، دومین کشور ثروتمند جهان (بعد از چین) بود.(مرجع) اما این یک شرکت بود، بنابراین مسئولیت اصلی آن به حداکثر رساندن سود بود. آنها این کار را با هزینه انسانی فوق العاده انجام می دادند. در سال ۱۷۷۰، سیاست های این شرکت منجر به قحطی فاجعه بار در بنگال شد که حدود ۱.۲ میلیون نفر، ۱/۵ از جمعیت را کشت.(مرجع) این شرکت به طرز وحشیانه ای شورش ها را سرکوب کرد. در سال ۱۸۵۷، ۸۰۰ هزار هندو در قیام کشته شدند. پس از این رویداد، هند تحت اداره دولت بریتانیا و بعداً دولت هند قرار گرفت. اما شما فکر نمی کنید که سرمایه داران باتجربه بتوانند چنین ثروت عظیمی را به همین شکل رها کنند؟ آنها کنترل کامل بر دولت ها دارند، بنابراین، با واگذاری هند به دولت، آنها واقعاً چیزی از دست ندادند. هند هنوز به آنها تعلق دارد. فقط شکل حکومت از کنترل آشکار به کنترل پنهان تغییر کرده است. به لطف این، مردم دیگر عصیان نمی کنند، زیرا نمی توانند با قدرتی که دیده نمی شود بجنگند.

ایالات متحده
جورج واشنگتن به عنوان یک فراماسون

در سال ۱۷۷۶، بالاترین رده های فراماسونری، سفارش ایلومیناتی را تأسیس کردند. امروزه این نظم احتمالاً دیگر وجود ندارد، اما از نام آن برای توصیف گروهی استفاده می شود که بالای هرم قدرت را اشغال می کند. در همان سال ایالات متحده تأسیس شد. از ۵۶ امضاکننده اعلامیه استقلال آمریکا، ۵۳ نفر فراماسون بودند.(مرجع) از همان ابتدا، ایالات متحده آمریکا به عنوان یک کشور ماسونی نمونه ایجاد شد. یا بهتر است بگوییم، یک شرکت ماسونی، زیرا اگرچه ایالات متحده وانمود می کند که یک ایالت است، اما واقعاً یک شرکت است، درست مانند شرکت هند شرقی. حتی پرچمشون هم تقریبا یکیه. و از همه جالبتر، اولین پرچم ایالات متحده که در ۱۷۷۵-۱۷۷۷ استفاده شد (پرچم اتحادیه بزرگ)،(مرجع) کاملاً مشابه پرچم شرکت هند شرقی بود. پرچم ها دروغ نمی گویند، ایالات متحده همان شرکتی است که شرکت هند شرقی. ایالات متحده آمریکا هنوز یک مستعمره وابسته به شهر لندن است (اطلاعات بیشتر در اینجا: link). انتخابات در ایالات متحده فقط نقش انگیزشی دارد (در کشورهای دیگر تفاوتی ندارد). مالکان متوجه شده اند که اگر رعایای آنها هر چند سال یک بار به یکی از دو نامزد ریاست شرکت رای بدهند، احتمال کمتری دارد که شورش کنند و کارآمدتر کار کنند. البته، هر دو نامزد از قبل توسط مالکان انتخاب می شوند تا اطمینان حاصل شود که صرف نظر از اینکه چه کسی برنده می شود، منافع شرکت دنبال می شود.

فرانسه

این کسی جز فراماسون ها نبودند که انقلاب فرانسه (۱۷۸۹-۱۷۹۹) را طراحی کردند. شعار فراماسونری حتی شعار انقلاب شد. در نتیجه کودتا، پادشاه لوئیس شانزدهم و بسیاری دیگر از طرفداران نظم سنتی بر روی گیوتین سر بریده شدند. سلطنت مطلقه با سلطنت پارلمانی جایگزین شد. از این پس شاه باید نظر مجلس را در نظر می گرفت. بلافاصله پس از انقلاب، ناپلئون بناپارت قدرت را در فرانسه به دست گرفت. ناپلئون اغلب در نقاشی‌ها با دست در ژاکتش به تصویر کشیده می‌شود که مشخصه فراماسون‌هاست. در طول جنگ‌های ناپلئون (۱۷۹۹-۱۸۱۵)، فراماسون‌ها همراه با ارتش ناپلئون تا شرق روسیه سفر کردند و در همه جا لژهایی در طول مسیر ایجاد کردند. در سال ۱۸۴۸، این منجر به وقوع یک سری انقلاب‌های دموکراتیک و لیبرال در سراسر اروپا شد (معروف به بهار ملل). در طول جنگ های ناپلئون، بانکدار معروف یهودی، مایر آمشل روچیلد، ثروت زیادی به دست آورد. اما این روچیلدها نبودند که جامعه مخفی را ایجاد کردند، این جامعه مخفی بود که روچیلدها را ایجاد کرد.

خانواده های سلطنتی
ملکه ویکتوریا

شهر لندن منجر به مرگ بسیاری از خانواده های سلطنتی شد، اما برخی از آنها را نیز تحت کنترل خود در آورد. از اشراف سیاه، خانواده غیبی ساکس کوبورگ و گوتا آمدند که بر یکی از بسیاری از شاهزادگان کوچک در باواریا در آلمان حکومت می کردند. در سال ۱۸۳۱ لئوپولد اول از خاندان ساکس کوبورگ و گوتا که فراماسون بود به عنوان پادشاه بلژیک انتخاب شد. نوادگان او تا به امروز بر تخت سلطنت بلژیک نشسته اند، اما با نامی دیگر. آنها برای پنهان کردن اصل خود، نام خانوادگی را به خانه بلژیک تغییر دادند. در سال ۱۸۳۶ فردیناند دوم ساکس کوبورگ و گوتا با ملکه پرتغال ازدواج کردند. فرقه با اتحاد خانواده ها، خاندان سلطنتی پرتغال و به همراه آن قدرت را در آن کشور به دست گرفت. این خانواده تا زمان لغو سلطنت بر تاج و تخت پرتغال نشستند. مادر ملکه بریتانیا ویکتوریا نیز از خانواده ساکس کوبورگ و گوتا بود. در سال ۱۸۳۷، ویکتوریا بر تاج و تخت امپراتوری بریتانیا نشست. او با شاهزاده آلبرت ساکس کوبورگ و گوتا، پسر عمویش ازدواج کرد. اعضای فرقه تا به امروز اغلب با پسر عموهای خود ازدواج می کنند تا بتوانند ایمان خود را حفظ کنند و مجبور نباشند ثروت خود را با غریبه ها تقسیم کنند. مردم تعجب کردند که ملکه امپراتوری بزرگ با شاهزاده ای با چنین موقعیت پست ازدواج کرد. شاید هدف واقعی ترکیب تأثیر خانواده سلطنتی با فرقه قدرتمند بود. به این ترتیب فرقه موفق شد قدرت را در بریتانیای کبیر و سایر کشورهایی که برتری پادشاه بریتانیا را به رسمیت می شناختند به دست آورد. ویکتوریا و آلبرت برای شرکت در جلسات معنوی که در آن ارواح احضار می شدند، شناخته شده بودند. فرزندان و فرزندان آنها قبلاً به عنوان اعضای فرقه بزرگ می شدند. غیبت گرایان از خط بریتانیایی ساکس کوبورگ و گوتا بعداً نام خانوادگی خود را به ویندزور تغییر دادند و امروزه با این نام خانوادگی شناخته می شوند. خانواده سلطنتی هلند نیز بدون شک بخشی از این فرقه هستند. مشخص است که گروه بیلدربرگ توسط شاهزاده هلندی برنهارد تأسیس شد.

آفریقا

در سال ۱۸۸۵، قدرت های اروپایی تصمیم گرفتند استعمار آفریقا را آغاز کنند. در کمتر از ۳۰ سال کل قاره فتح شد. بیشتر زمین توسط بریتانیای کبیر، فرانسه، پرتغال و بلژیک تصرف شد. همه این کشورها در آن زمان قبلاً تحت کنترل فرقه بودند. پس از جنگ جهانی دوم، کشورهای آفریقایی به طور رسمی استقلال خود را به دست آوردند، اما حقیقت این است که بریتانیا و سایر کشورهای استعماری هرگز مستعمرات خود را رها نکردند. چنین مواردی در دنیای واقعی وجود ندارد که کسی بدون جنگ قدرت را رها کند. فقط شکل مدیریت را تغییر دادند. هر جا که شهر لندن مستعمره داشته باشد، شرکت های جهانی و عوامل خود را که تا به امروز مخفیانه آن کشورها را کنترل می کنند، پشت سر گذاشته است.

امپراطوری بریتانیا

امپراتوری بریتانیا بزرگترین امپراتوری در تمام تاریخ بشر بود. در اوج شکوفایی خود در سال ۱۹۲۱، امپراتوری که خورشید هرگز در آن غروب نمی کرد، یک چهارم مساحت زمین را پوشش می داد و نیروی دریایی سلطنتی آن به هر گوشه از جهان می رسید. در قرن نوزدهم، ۹۰ درصد تجارت جهان توسط کشتی‌های بریتانیایی تحت کنترل تاج انجام می‌شد. ۱۰ درصد دیگر کشتی‌ها مجبور بودند به خاطر امتیاز استفاده از اقیانوس‌ها، کمیسیون به تاج بپردازند. مورخان هیچ توضیح معتبری برای اینکه چرا چنین امپراتوری قدرتمند و نسبتاً اخیر موجود ناگهان ناپدید شد، ارائه نمی دهند. از این گذشته، هیچ کس در موقعیتی نبود که آن را تهدید کند، در هیچ جنگی شکست نخورد و هیچ فاجعه بزرگی را تجربه نکرد. تنها یک توضیح برای این معما وجود دارد: امپراتوری بریتانیا ناپدید شد زیرا می خواست ناپدید شود. در مقطعی، نفوذ امپراتوری از قبل آنقدر زیاد بود که دشمنی کل جهان را متحمل شده بود. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند در سایه ها پنهان شوند. امپراتوری هرگز واقعاً سقوط نکرد، به فتوحات خود ادامه داد، اما از آن به بعد این کار را مخفیانه و با استفاده از عوامل خود انجام داد.

برزیل

در برزیل، سلطنت در سال ۱۸۸۹ توسط کودتای به رهبری دئودورو دا فونسکا، که همچنین یک فراماسون بود، سرنگون شد. برزیل جمهوری شد. قانون اساسی بر اساس قانون اساسی ایالات متحده تصویب شد و به زودی جدایی کلیسا از دولت مطرح شد. جالب اینجاست که جمهوری تازه تاسیس برزیل نیز در اولین سال تاسیس خود پرچمی با ۱۳ نوار افقی به کار گرفت.(مرجع)

ایران

در همان سال (۱۸۸۹) بانک مرکزی تحت کنترل انگلیس در ایران تأسیس می شود.(مرجع) این شرکت توسط یک یهودی به نام اسرائیل بیر جوزافات تأسیس شد که نام خود را به پل رویتر تغییر داد تا منشأ خود را پنهان کند. او بیشتر به خاطر تأسیس خبرگزاری معروف رویترز شناخته می شود. در ایران از معافیت مالیاتی و حق انحصاری بهره برداری از منابع طبیعی و انتشار پول برخوردار شد. و هر کس بر انتشار پول ملت نظارت داشته باشد، تمام ملت را کنترل می کند. با وجود اینکه ایران وانمود می کند که یک کشور مستقل است، اما در واقع تحت کنترل حاکمان جهانی است. این را رفتار ایران در زمان همه‌گیری ویروس کرونا تأیید می‌کند. ایران پس از چین دومین کشوری بود که روان‌پریشی کروناویروس را معرفی کرد. رسانه های سراسر جهان نشان دادند که چگونه گورهای دسته جمعی برای قربانیان کرونا در ایران حفر می شود. پس از گذشت دو سال از همه‌گیری، موارد ابتلا به کووید-۱۹ در ایران ۱۰۰ برابر بیشتر از مواردی است که در اوج روان‌پریشی (طبق داده‌های رسمی) وجود داشت و با این حال دیگر نیازی به گور دسته‌جمعی نیست. این رفتار عجیب ایران ثابت می کند که این کشور تحت کنترل حاکمان جهانی است.

روسیه

در سال ۱۹۱۷، ولادیمیر لنین، که عاملی بود که توسط بانکداران شهر لندن و همراهان آنها از نیویورک تامین مالی می شد، به روسیه فرستاده شد تا انقلاب سوسیالیستی اکتبر را آغاز کند. اندکی پس از آن، تزار روسیه نیکلاس دوم به دستور لنین به همراه تمام خانواده اش به قتل رسید که به سلطنت در روسیه پایان داد. سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی از همان ابتدا توسط شهر لندن اداره می شد. طرح درخشانی بود. سوسیالیست ها دارایی های سرمایه داران روسی را گرفتند و آنها را تحت مدیریت دولتی تحویل دادند. و دولت توسط سیاستمدارانی مانند لنین و استالین که فراماسون بودند، یعنی مأموران شهر لندن و پادشاه بریتانیا (تاج) اداره می شد. به این ترتیب سرمایه داران غربی بر روسیه تسلط یافتند. و آنها این کار را با مصونیت کامل انجام دادند، زیرا هیچ کس نتوانست بفهمد که این سرمایه داران بودند که در پس معرفی سوسیالیسم بودند. پس از انقلاب، یک اقتصاد با برنامه ریزی متمرکز در اتحاد جماهیر شوروی معرفی شد. تمام شرکت های بزرگ از بالا به پایین توسط مقامات اداره می شدند. بنابراین مانند ایالات متحده و سایر کشورهای سرمایه داری بود، جایی که همه چیز توسط شرکت هایی مانند بلک راک کنترل می شود. تفاوت ها فقط آشکار بود: در اتحاد جماهیر شوروی، اقتصاد توسط دولت کنترل می شد که مخفیانه توسط سرمایه داران اداره می شد. و در ایالات متحده آمریکا اقتصاد توسط سرمایه داران کنترل می شود که مخفیانه بر دولت نیز حکومت می کنند. در دوران جنگ سرد، مردم حاضر بودند به خاطر این اختلافات سطحی یکدیگر را بکشند. تاج می خواست بین این دو نظام تضاد ایجاد کند تا به طور مؤثر مردم و کشورهایی را که هنوز از نفوذ آن مستقل بودند، تحت کنترل درآورد. این یک تکنیک دستکاری بسیار مؤثر بود، شبیه به تکنیک "پلیس خوب / پلیس بد".(مرجع) درگیری بین دو سیستم دلیلی برای جنگ در کره و ویتنام شد و به عوامل تاج اجازه داد تا در آن کشورها قدرت بگیرند. و زمانی که دیگر به فرمول جنگ سرد نیازی نبود، همان قدرت هایی که سوسیالیسم را ایجاد کرده بودند به سادگی آن را یک شبه از بین بردند. این ربطی به اراده مردم نداشت. مردم بلوک شرق حتی از طرح های معرفی سرمایه داری بی اطلاع بودند. آنها با یک عمل انجام شده مواجه شدند. پس از معرفی اقتصاد بازار، شرکت های دولتی خصوصی شدند. آنها در ازای کسری از ارزش خود به شرکت های غربی فروخته شدند. کشورهای سوسیالیستی سابق، از جمله روسیه، تا به امروز تحت کنترل ولیعهد هستند. با این حال، شاید گروه کمی بزرگتر از میهن پرستان در روسیه نسبت به سایر کشورها وجود داشته باشد که اجازه اجرای کامل دستور کار حاکمان جهانی را نمی دهد.

جنگ جهانی دوم

درست پس از پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸، انقلاب نوامبر که توسط ولیعهد سازماندهی شد، منجر به سرنگونی سلطنت در آلمان و معرفی دموکراسی شد. دموکراسی به زودی توانست عامل بریتانیایی آدولف هیتلر را به قدرت برساند و ناسیونال سوسیالیسم را معرفی کند. نازیسم به توسعه تکنیک هایی برای دستکاری جامعه کمک کرد که امروزه به طور گسترده توسط دولت ها استفاده می شود. علاوه بر این، قرار بود به یک جنگ بزرگ منجر شود.

جنگ جهانی دوم از ابتدا تحت کنترل ولیعهد بود. شواهد این را می توان در اینجا مشاهده کرد: link. همان بانکداران بزرگ هر دو طرف درگیری – آلمان و اتحاد جماهیر شوروی – را تأمین مالی کردند. بر اساس روایت رسمی، علت جنگ، تلاش آلمان برای تسلط بر جهان بود. در واقع، طرح فتح هیتلر که با صدای بلند تبلیغ می‌شد، تنها به عنوان یک عامل حواس پرتی عمل کرد تا تاج بتواند بدون توجه جهان را فتح کند. قبل از جنگ، امپراتوری بریتانیایی-آمریکایی قبلاً قدرت مسلط بود، اما همچنان رقبای قوی داشت، به ویژه آلمان و روسیه، اما چین و ژاپن. در این کشورها بود که جنگ بیشترین تخریب را بر جمعیت و اقتصاد وارد کرد. از سوی دیگر، در کشورهایی مانند بریتانیای کبیر، آمریکا و هند بریتانیا خسارات ناچیز بوده است. و آمریکا آنقدر در جنگ سود برد که تبدیل به یک ابرقدرت شد. جنگ همچنین بهانه ای برای ایجاد سازمان ملل متحد شد که به تعبیری یک دولت جهانی است. از طریق سازمان ملل، حاکمان جهانی می توانند بر کشورهایی که نمی خواهند تسلیم آنها شوند، فشار بیاورند. به این ترتیب، تاج و تخت به هژمونی جهانی بلامنازع دست یافته است. ما فقط باید ببینیم که چه کسی این جنگ را تامین مالی کرده و چه کسی از آن سود برده است و بلافاصله مشخص می شود که چه کسی و با چه هدفی آن را آغاز کرده است. ایدئولوژی های بزرگی مانند نازیسم و کمونیسم در واقع تنها بهانه ای بودند که توده های بی فکر را به جنگ خود ویرانگر واداشت. همانطور که وظیفه هیتلر نابودی آلمان بود، وظیفه استالین نیز نابودی اتحاد جماهیر شوروی بود که او به طرز درخشانی موفق شد، زیرا کشورش متحمل شدیدترین خسارات در آن جنگ شد. با وجود این، او توانست مردم خود را متقاعد کند که او قهرمانی است که کشورش را از دست مهاجمان نجات داده است.

یکی دیگر از اهداف جنگ جهانی دوم ایجاد کشور اسرائیل بود. آزار و اذیت یهودیان باعث شد که آنها احساس خطر کنند. و برای توجیه نیاز به یک دولت یهودی. اما اسرائیل توسط یک فرقه، در زمین هایی که توسط امپراتوری بریتانیا تحویل داده شده بود، تأسیس شد. اسرائیل از زمان پیدایش تحت کنترل این فرقه بوده است، یعنی تحت کنترل افرادی که از یهودیان واقعی متنفرند. این نقشه هوشمندانه به فرقه اجازه داد تا سرزمین کنعان را که از آن سرچشمه گرفته بود، تصرف کند. تمام این اثرات جنگ از قبل توسط تاج برنامه ریزی شده بود.

چین

در قرن نوزدهم، شرکت بریتانیایی هند شرقی تریاک را در هند کشت می کرد، سپس آن را به چین می فرستاد و در آنجا می فروخت. آنها در حالی که مردم چین را مواد مخدر می‌کشیدند و جامعه آنها را تضعیف می‌کردند، از آن ثروت به دست می‌آوردند. پادشاه چین در نهایت واردات این داروها را ممنوع کرد. در پاسخ، استعمارگران دو جنگ تریاک (۱۸۳۹-۱۸۴۲ و ۱۸۵۶-۱۸۶۰) را برانگیختند که آنها پیروز شدند. چین مجبور شد بازار خود را به روی تریاک و کالاهای غربی باز کند. این به کشورهای غربی اجازه داد تا اقتصاد چین را به خود وابسته کنند و عوامل کرون را وارد کنند. آنها به تدریج منجر به سقوط سلسله چینگ حاکم در سال ۱۹۱۲ شدند که پس از آن چین وارد دوره جنگ داخلی و تغییرات اجتماعی شد. و پس از جنگ جهانی دوم، انقلاب سوسیالیستی چین (۱۹۴۹) رخ داد و به پادشاهی اجازه داد تا کنترل کامل این کشور را، درست همانطور که قبلا در روسیه بود، برعهده بگیرد. بلافاصله پس از آن، جنگ کره آغاز شد و منجر به تقسیم کره به دو کشور شد. ایالات متحده تحت کنترل ولیعهد، دست نشانده خود را در کره جنوبی به قدرت رساند. در همین حال، در کره شمالی، اتحاد جماهیر شوروی، که تحت کنترل ولیعهد نیز بود، به معرفی سوسیالیسم کمک کرد و عوامل آن - خاندان کیم - را به قدرت رساند. بر خلاف ظاهر، کره شمالی نیز تحت کنترل حاکمان جهانی است.

ژاپن

در سال ۱۸۵۴، ایالات متحده از ژاپن خواست که "کنوانسیون صلح و دوستی" را تحت تهدید نیروی دریایی ایالات متحده امضا کند. این معاهده به کالاهای غربی اجازه ورود به بازار ژاپن را داد. و پس از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم، نیروهای آمریکایی به مدت ۶ سال این کشور را اشغال کردند. در این مدت نه تنها از نظر نظام سیاسی، بلکه از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز تحولات عظیمی رخ داد. از آن زمان، ژاپن تحت کنترل کامل تاج و تخت بوده است.

اتحادیه اروپا

جنگ جهانی دوم حکومت تاج را تقریباً به کل جهان گسترش داد. سپس برای تحکیم قدرت خود بر کشورهای اروپایی اتحادیه اروپا را ایجاد کردند. این هیولا بوروکراسی به این نکته توجه دارد که اروپا هرگز نخواهد توانست شکوه سابق خود را بازیابد و تعادلی در برابر قدرت آمریکا ایجاد کند. اگرچه اتحادیه اروپا مدعی است که یک نهاد دموکراتیک است، اما مهمترین مقامات اتحادیه اروپا توسط مردم انتخاب نمی شوند. جامعه فقط اعضای پارلمان اروپا را انتخاب می کند که هیچ تأثیر واقعی در وضع قوانین ندارند. اتحادیه اروپا هر سال هزاران صفحه از قوانین جدید را معرفی می کند. نمایندگان پارلمان اروپا حتی قادر به خواندن همه قوانینی که تصویب می کنند نیستند، چه رسد به فکر کردن به آنها. Dobromir Sośnierz، نماینده لهستانی پارلمان اروپا واقعیت رای گیری در پارلمان اروپا را فاش کرد. وی نشان داد که لوایح جدید با چنان سرعتی در حال انجام است که نمایندگان نمی توانند با رای گیری همراهی کنند. هنگامی که رای موافق داده می شود، ناخواسته دست خود را "علیه" بالا می برند و بالعکس. اما هیچکس به این اشتباهات اهمیت نمی دهد، زیرا به هر حال آرای نمایندگان محاسبه نمی شود. این مثال به وضوح نشان می دهد که این سیاستمداران نیستند که قانون را وضع می کنند. قانون در جایی کاملاً متفاوت از آنچه مردم فکر می کنند وضع شده است. سیاستمداران صرفاً بدون فکر آنچه را که توسط حاکمان واقعی ایجاد شده است تأیید می کنند. ارزش تماشای ویدیوی کوتاهی از MEP Sośnierz را دارد: link (۶m ۲۰s).

افغانستان، عراق و لیبی

در نهایت با استفاده از نیروهای ناتو، حاکمان جهانی برخی از آخرین کشورهای مستقل را تصرف کردند. در سال ۲۰۰۱ جنگی را در افغانستان به راه انداختند که می توان آن را جنگ تریاک دیگری نامید. افغانستان بزرگترین تولید کننده خشخاش است که برای تولید تریاک و هروئین استفاده می شود. طالبان با مواد مخدر مخالفت کردند و مزارع خشخاش را ویران کردند. نیروهای ناتو از جمله برای محافظت از مزارع خشخاش در برابر طالبان وارد افغانستان شدند. تاج هنوز در قاچاق تریاک و سایر مواد مخدر دخیل است. مواد مخدر برای آنها نه تنها به این دلیل اهمیت دارد که سود بالایی برای آنها فراهم می کند، بلکه عمدتاً به این دلیل که به تضعیف جامعه کمک می کند و در نتیجه خطر شورش را کاهش می دهد. به همین دلیل نمی‌توانستند اجازه دهند که تدارکات از افغانستان قطع شود. در سال ۲۰۰۳، آنها به عراق حمله کردند و رئیس جمهور حسین را کشتند. در سال ۲۰۱۱ آنها به لیبی حمله کردند و قذافی را کشتند. در هر یک از کشورهای مورد تهاجم، بانک های مرکزی تحت کنترل شهر لندن تأسیس شد.

واتیکان
کارتون ۱۸۸۴ پاپ لئو سیزدهم را در جنگ با فراماسونری نشان می دهد

کلیسای کاتولیک برای مدت طولانی به شدت با فراماسونری جنگید، اما در نهایت در این نبرد شکست خورد. فراماسونری تأثیر قابل توجهی بر تصمیمات شورای دوم واتیکان (۱۹۶۲-۱۹۶۵) داشت که اصلاحاتی را برای مدرن کردن کلیسا انجام داد. پاپ ژان پل اول که در سال ۱۹۷۸ انتخاب شد، تنها پس از ۳۳ روز ریاست جمهوری توسط فراماسون ها ترور شد. جانشین او، جان پل دوم (تصویر)، ژست وابستگی به فرقه زحل را نشان داد. دو پاپی که پس از او آمدند، بی‌تردید کارگزاران حاکمان جهانی نیز هستند.

اطلاعات غلط

پس از به دست گرفتن قدرت بر همه کشورهای بزرگ، آنها بر تقویت کنترل خود بر جامعه تمرکز کردند. بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم، سیا عملیاتی مخفی را با نام رمز مقلد آغاز کرد. این شامل معرفی عوامل مخفی به تمام رسانه های اصلی (و به ویژه تلویزیون) در تلاش برای کنترل افکار عمومی از طریق دروغ، دستکاری و مهندسی اجتماعی بود. عملیات موفقیت بزرگی بود. معلوم شد که مردم قادر به تشخیص حقیقت از دروغ نیستند و هر آنچه رسانه ها به آنها می گویند را باور می کنند. از آن زمان، رسانه ها به میل خود دیدگاه های جامعه را شکل می دهند. آنها مدام ما را با تهدیدهای جدید می ترسانند. آنها ما را با بن لادن می ترسانند تا ما را از تهدید واقعی که خودشان هستند منحرف کنند. آنها ما را می ترسانند که ذخایر نفت در اوایل سال ۲۰۱۰ تمام شود (تئوری اوج نفت)، و زمانی که دیگر امکان پنهان کردن این واقعیت وجود نداشت که تولید نفت همچنان در حال افزایش است، سپس به شدت شروع به ترویج نظریه گرمایش جهانی کردند. ناشی از تولید دی اکسید کربن است. این نظریه برای توجیه وضع مالیات های دیگر و کاهش سطح زندگی جامعه ابداع شد. اکثر مردم نمی توانند مکانیسم های پیچیده ای را که آب و هوا را کنترل می کنند درک کنند، بنابراین به راحتی توسط سیاستمداران و لابی هایی که خود را به عنوان دانشمند معرفی می کنند فریب می خورند. به طور مشابه، هزاران سال پیش، مقامات مردم را با خورشید گرفتگی می ترسانند. گفتند اگر مردم از آنها اطاعت نکنند خورشید سیاه می شود. مردم امروز کمی باهوش‌تر هستند، بنابراین کلاهبرداری با کسوف دیگر جواب نمی‌دهد، اما گرم شدن کره زمین عالی عمل می‌کند. آنها همچنین ما را با ویروس کرونا می ترسانند تا آزادی های مدنی ما را توجیه کنند. برای اینکه بفهمید چه کسی مسئول سازماندهی این بیماری همه گیر است، فقط به نام آن نگاه کنید: coronavirus. در لاتین، „corona” یعنی تاج بنابراین این تاج است، که مسئول همه گیری است. من فکر می کنم آنها ویروسی با این نام را به عنوان شخصیت اصلی بیماری همه گیر جعلی انتخاب کردند تا با احتیاط کار خود را امضا کنند. در جریان دهه‌ها شستشوی مغزی، رسانه‌ها توانسته‌اند عقل سلیم و اراده مبارزه برای منافع اجتماعی را از مردم سلب کنند. آنها یک سیستم کامل از باورهای غلط ایجاد کرده اند که می توان آن را ماتریکس نامید. امروزه تقریباً هر چیزی که مردم در مورد امور جاری، تاریخ، سیاست، سلامت و موارد دیگر باور دارند، دروغ است.

ما می دانیم که برنامه اطلاعات نادرست ما زمانی موفقیت آمیز است که همه چیزهایی که عموم مردم آمریکا باور دارند نادرست باشد. – ویلیام جی کیسی، مدیر سیا.
نظارت

آنها به تدریج نظارت کامل بر جامعه را معرفی کردند. دوربین هایی در خیابان ها وجود دارد که هر حرکت ما را ردیابی می کند. ما همچنین در اینترنت جاسوسی می‌شویم، همانطور که اسناد افشا شده توسط ادوارد اسنودن نشان می‌دهد. او به عنوان کارمند سیا و آژانس امنیت ملی، وجود برنامه PRISM را فاش کرد که با آن سازمان های اطلاعاتی تمام فعالیت های ما را در سرویس های وب اصلی دنبال می کنند. گوگل، یوتیوب، فیسبوک، اپل، مایکروسافت و اسکایپ تمام داده های ما را به سازمان های اطلاعاتی ارسال می کنند. مسئولین به محتوای ایمیل ها و تمامی مکالمات ما در شبکه های اجتماعی دسترسی دارند. آنها به عکس ها، فیلم ها و سایر فایل های ارسال شده توسط این وب سایت ها یا ذخیره شده در درایوهای اینترنتی دسترسی دارند. آنها تمام کلمات کلیدی را که در موتور جستجو تایپ می کنیم می دانند و می دانند که از کدام وب سایت ها بازدید می کنیم. اسنودن همچنین فاش کرد که گوشی‌های هوشمند دارای نرم‌افزار داخلی هستند که به آن‌ها اجازه می‌دهد موقعیت مکانی کاربر را حتی زمانی که تلفن خاموش است، ردیابی کنند.

کاهش جمعیت

وقتی مردم آنقدر مات و مبهوت شدند که دیگر نمی توانستند از خود دفاع کنند، صاحبان قدرت به طرق مختلف شروع به کشتن و معلول کردند. آنها غذا را با علف کش ها، آفت کش ها و افزودنی های غذایی مصنوعی مسموم می کنند. در برخی کشورها فلوراید سمی را به آب لوله کشی اضافه می کنند. مه دود الکترومغناطیسی به طور مداوم در حال افزایش است، اگرچه بسیاری از مطالعات علمی مضر بودن آن را تأیید می کنند.

هواپیماها مواد شیمیایی (دنباله های شیمیایی) را در آسمان می پاشند. متوجه شدم که هواپیماها گاهی مسیر خود را خم می کنند تا بتوانند بر فراز یک شهر بزرگ پرواز کنند. آنها مسیر طولانی تری را می پیمایند و هزینه سوخت اضافی را صرف اسپری کردن مواد شیمیایی در مناطق پرجمعیت می کنند. از اینجا نتیجه می‌گیرم که سمپاشی شیمیایی مردم را هدف قرار می‌دهد. تغییر آب و هوا ممکن است هدف اضافی آنها باشد.

علاوه بر این، حاکمان کودکان را با واکسن معلول می کنند. طبق گزارش CDC، بیش از ۴۰ درصد از کودکان و نوجوانان آمریکایی از نوعی بیماری مزمن مانند آسم، آلرژی، چاقی، دیابت یا اوتیسم رنج می برند.(مرجع) این کودکان هرگز نمی دانند که سالم بودن به چه معناست، حتی اگر تا همین اواخر بیماری های مزمن در کودکان نادر بود. من یک بار در مورد واکسن ها به طور کامل تحقیق کردم و می دانم که آنها حاوی مواد فعالی هستند که باعث آلرژی، سرطان، ناباروری و سایر بیماری ها می شوند که از نظر پزشکی اصلاً مورد نیاز نیستند. بنابراین، من فکر می کنم که واکسن ها عمدا برای گسترش بیماری ها طراحی شده اند. همان شرکت‌هایی که واکسن‌ها را می‌سازند، از درمان بیماری‌های ناشی از واکسن پول هنگفتی به دست می‌آورند. علاوه بر این، آنها محصولات اصلاح شده ژنتیکی مقاوم به گلایفوسیت را معرفی کردند تا بتوانند از این عامل در مقادیر زیاد استفاده کنند. گلایفوسیت وارد غذا شده و باعث ناباروری و سایر بیماری ها می شود. روز به روز افراد بیشتری نمی توانند بچه دار شوند و این نشان می دهد که مقامات مشتاق کاهش جمعیت انسانی هستند.

جمع بندی

قبلاً در زمان های قدیم این دیدگاه ظاهر شد که افرادی که موهای قرمز دارند دروغ می گویند یا حتی مو قرمزها روح ندارند. چنین دیدگاهی احتمالاً بی دلیل نبوده و الهام گرفته از رفتار نادرست و بی روح قوم یا قبیله خاصی است که این رنگ مو در بین آنها رایج بوده است. آنها را فرمانروای سرزمین های بیگانه می نامیدند زیرا در انگلی کردن سایر ملل تخصص داشتند. فرزندان آنها این تمایل را حفظ کرده اند. آنها همچنین آیین بت پرستی باستانی خود را حفظ کرده اند. حدود چهار قرن پیش، اعضای فرقه نقشه شومی برای به دست آوردن قدرت بر کشورها از طریق تحریک انقلاب طراحی کردند. آنها با تصرف انگلستان و تبدیل آن کشور به یک امپراتوری شروع کردند که سپس از آن برای به دست آوردن قدرت بر جهان استفاده کردند. اعضای فرقه نقش اساسی در وقایع قرون گذشته داشتند. آنها بودند که همه جنگ های بزرگ، انقلاب ها و بحران های اقتصادی را سازماندهی کردند. آنها بودند که سرعت انقلاب صنعتی را تعیین کردند و اصول سرمایه داری را توسعه دادند تا بتوانند قدرت را بر کل اقتصاد به دست گیرند. آنها همچنین سوسیالیسم را ایجاد کردند و وقتی دیگر در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی به آن نیاز نداشتند، خودشان آن را برچیدند. در هر کشور آنها کنترل بانک های مرکزی را به دست گرفتند که به آنها اجازه داد تا دولت ها را بدهکار کنند و آنها را به خود وابسته کنند.

در همه کشورها با نفوذ کلیسا مبارزه کردند، مردم را برای سرنگونی پادشاهان تحریک کردند و نظامی به نام دموکراسی را معرفی کردند. برای این منظور از فراماسون ها استفاده کردند، که احتمالاً اکثر آنها صادقانه معتقد بودند که برای آزادی و برابری برای همه مردم مبارزه می کنند. من فکر می‌کنم فراماسون‌های رده‌های پایین‌تر متوجه نبودند که آنها صرفاً عروسک‌هایی هستند که برای تضمین قدرت مطلق برای اعضای فرقه تلاش می‌کنند. الیگارشی ها به اصطلاح دموکراسی را معرفی کردند، زیرا این سیستم بیشترین سود را برای آنها داشت. آنها می دانستند که دستکاری مردم کار بسیار آسانی است و همیشه می توانند آنها را متقاعد کنند که به سیاستمدارانی که الیگارشی ها به آنها نیاز دارند رای دهند. به لطف رسانه های مدرن مانند تلویزیون و اینترنت، کنترل جمعیت حتی آسان تر شده است. با گذشت زمان، استادان دروغ دنیایی ساخته اند که در آن همه چیز متفاوت از آنچه هست به نظر می رسد. آنها جهانی ساخته اند که در آن دشمنان به عنوان نجات دهنده ظاهر می شوند. جایی که سموم به عنوان درمان توزیع می شود. جایی که حقیقت را اطلاعات نادرست و اطلاعات نادرست را حقیقت می نامند. جایی که هر اقدام دولتی واقعاً هدفی متفاوت با آنچه سیاستمداران ادعا می کنند دارد.

در واقع هرگز چیزی به نام دموکراسی و حکومت مردم وجود نداشته است و به نظر من دموکراسی حتی ممکن نیست. اکثر مردم دانش سیاسی کافی برای تصمیم گیری آگاهانه درباره سرنوشت کشور ندارند و هرگز نخواهند داشت. سیستمی به نام دموکراسی از ابتدا برای دادن قدرت به الیگارش ها طراحی شد. به مردم فقط به ظاهر نفوذ بر هر چیزی داده شد. به لطف این ظاهر، ۸ هزار نفر از اعضای فرقه باهوش، تحت حمایت طبقه فاسد سیاستمداران - خائنان به ملت های خود - با ۸ میلیارد انسان نه چندان باهوش، که به آسانی دستورات آنها را اطاعت می کنند و شهامت جنگیدن برای آنها را ندارند، هر کاری می خواهند انجام می دهند. حقوق آنها

فقط صد سال پیش، امپراتوری بریتانیا نزدیک به یک چهارم زمین و یک چهارم جمعیت جهان را در بر می گرفت، در حالی که آنها از طریق عوامل خود بسیاری از کشورهای دیگر را نیز تحت کنترل داشتند. امپراتوری هرگز واقعاً فروپاشید. برعکس، تمام دنیا را در بر گرفت. با این حال، برای جلوگیری از شورش ها، آنها به شکل پنهانی از حکومت روی آوردند. آنها قدرت خود را به ایالات متحده منتقل کردند و آن را به بزرگترین امپراتوری قرن بیستم تبدیل کردند. همچنین به لطف اراده و نفوذ آنها، چین ناگهان در قرن بیست و یکم به یک ابرقدرت تبدیل شد. این کشور به عنوان هژمون جدید تعیین شد تا بتواند به زودی رژیم توتالیتر خود را بر سایر نقاط جهان تحمیل کند. پشت هر یک از این قدرت ها همچنان همان قدرت جهانی با پایتختی لندن قرار دارد. بریتانیای کبیر نه تنها به صورت رسمی بلکه در شرایط واقعی نیز هنوز یک سلطنت است. عصر پادشاهان هرگز به پایان نرسیده است و هرگز به جامعه قدرت واقعی داده نشده است. تمام بشریت امروز یا در کشورهایی زندگی می کند که مستقیماً توسط پادشاهان اداره می شود یا در کشورهایی که توسط آنها فتح شده اند.

نظم نوین جهانی

ما در عصر توسعه فن آوری باورنکردنی زندگی می کنیم. سومین انقلاب صنعتی (عصر کامپیوترها) در حال گذر از چهارمین (عصر هوش مصنوعی) است. فناوری های جدید آماده هستند و فقط منتظر لحظه مناسب برای پیاده سازی هستند. هوش مصنوعی و رباتیک همه چیز را تغییر خواهد داد و جای کار بخش بزرگی از بشریت را خواهد گرفت. افراد بسیار کمتری برای تولید همین مقدار کالا مورد نیاز خواهند بود. حاکمان قصد دارند از فناوری های جدید برای ایجاد جهانی استفاده کنند که در آن کنترل کامل بر جامعه داشته باشند. آنها می خواهند یک اردوگاه کار اجباری الکترونیکی واقعی ایجاد کنند. در حال حاضر، حاکمان تقریباً همه چیز را در اختیار دارند. آنچه آنها هنوز ندارند عبارتند از: مشاغل کوچک و متوسط، زمین و مزرعه، خانه و آپارتمان، و مهمتر از همه، آنها هنوز بدن ما را ندارند. اما برنامه آنها برای تصاحب همه چیز به نقطه پایانی خود نزدیک می شود، یعنی معرفی نظم نوین جهانی. در سیستم جدید، همه این چیزها باید به مالکیت آنها تبدیل شود. آنها قصد دارند این طرح را در طول یک فاجعه جهانی اجرا کنند، زیرا فروپاشی سیستم به آنها این فرصت را می دهد که آن را به شکل جدیدی بازسازی کنند. این دنیایی شبیه به دنیایی خواهد بود که در فیلم هایی مانند: In Time، Elysium یا The Hunger Games به تصویر کشیده شده است. آنها در این دنیا نیمه خدا خواهند بود. آنها تقریباً قادر به انجام هر کاری خواهند بود و مردم عادی وضعیت حیوانات یا اشیاء را خواهند داشت. به سختی می توان انتظار داشت که آنها فرصت ساختن چنین دنیایی را از دست بدهند، در حالی که به هدف نزدیک شده اند. فرضیه های نظم نوین جهانی عبارتند از:

هیچ کدام از این موارد به زور معرفی نخواهد شد. هیچ یک از اینها باعث ایجاد مقاومت عمومی نمی شود. همه اینها به عنوان یک مد جدید یا به عنوان یک ضرورت به جامعه ارائه خواهد شد. محرک اصلی تحولات اجتماعی تغییرات آب و هوایی خواهد بود که پس از تنظیم مجدد به وجود خواهد آمد. مقامات مردم را به خاطر آن مقصر خواهند دانست. آنها خواهند گفت که برای نجات آب و هوا باید استاندارد زندگی خود را کاهش دهیم. مردم زندگی سختی خواهند داشت، اما متقاعد خواهند شد که این روشی است که باید باشد. اگر موجودات فضایی وجود داشته باشند، ساکنان زمین با دست کشیدن از سیاره خود و انسانیت خود به دلیل حماقت و انفعال خود به مایه خنده در سراسر کهکشان تبدیل می شوند. و بدترین بخش این است که وقتی فرقه کنترل کامل را به دست گرفت، هیچ کس نمی تواند آن را سرنگون کند. نظم نوین جهانی برای همیشه ادامه خواهد داشت.

فصل بعدی:

جنگ طبقاتی