تنظیم مجدد ۶۷۶

  1. چرخه ۵۲ ساله بلایای طبیعی
  2. سیزدهمین چرخه بلایای طبیعی
  3. مرگ سیاه
  4. طاعون ژوستینیانوس
  5. آشنایی با طاعون ژوستینیانوس
  6. طاعون قبرس و آتن
  1. فروپاشی اواخر عصر برنز
  2. چرخه ۶۷۶ ساله بازنشانی
  3. تغییرات آب و هوایی ناگهانی
  4. فروپاشی اوایل عصر برنز
  5. بازنشانی در ماقبل تاریخ
  6. خلاصه
  7. هرم قدرت
  1. حاکمان سرزمین های بیگانه
  2. جنگ طبقاتی
  3. بازنشانی در فرهنگ پاپ
  4. آخرالزمان ۲۰۲۳
  5. جنگ اطلاعاتی جهانی
  6. چه باید کرد

طاعون ژوستینیانوس

منابع: اطلاعات در مورد طاعون ژوستینیان از ویکی پدیا (Plague of Justinian) و از بسیاری از تواریخ مختلف، که جالب ترین آنها "تاریخ کلیسایی" نوشته یوحنا افسسی است (به نقل از Chronicle of Zuqnin by Dionysius of Tel-Mahre, part III). برای کسانی که می خواهند درباره این طاعون بیشتر بدانند، خواندن این وقایع نگاری و گزیده ای از آن را توصیه می کنم „History of the Wars” توسط پروکوپیوس اطلاعات در مورد پدیده های آب و هوایی عمدتاً از ویکی پدیا (Volcanic winter of 536). برای کسانی که بیشتر به این موضوع علاقه دارند، می توانم ویدیو را توصیه کنم: The Mystery Of 536 AD: The Worst Climate Disaster In History. قسمت مربوط به سقوط شهاب سنگ بر اساس اطلاعات موجود در ویدیو است: John Chewter on the 562 A.D. Comet و همچنین از مقالات منتشر شده در وب سایت ها falsificationofhistory.co.uk و self-realisation.com.

در تاریخ قرون وسطی، قبل از اپیدمی مرگ سیاه، می توان فجایع و فجایع مختلفی را در مقیاس محلی یافت. بزرگترین آنها اپیدمی آبله در ژاپن (۷۳۵-۷۳۷ بعد از میلاد) بود که بین ۱ تا ۱.۵ میلیون نفر را کشت.(مرجع) با این حال، ما به دنبال فاجعه‌های جهانی هستیم، یعنی فاجعه‌هایی که همزمان بر بسیاری از نقاط جهان تأثیر می‌گذارند و خود را در بلایای طبیعی از انواع مختلف نشان می‌دهند. نمونه ای از مصیبت هایی که به طور همزمان چندین قاره را درگیر کرده است طاعون ژوستینیان است. در جریان این طاعون، زمین لرزه های مهیبی در نقاط مختلف جهان رخ داد و آب و هوا به طور ناگهانی سرد شد. جان بار پنکای نویسنده قرن هفتم معتقد بود که قحطی، زلزله و طاعون نشانه های پایان جهان هستند.(مرجع)

جهان بیزانس در اوج امپراتوری، در زمان ژوستینیانوس اول (۵۲۷-۵۶۵ پس از میلاد)

طاعون

طاعون ژوستینیان یک بیماری مسری بود که توسط باکتری یرسینیا پستیس ایجاد می شد. با این حال، سویه یرسینیا پستیس که مسئول دومین پاندمی طاعون (مرگ سیاه) است، از نسل مستقیم گونه طاعون ژوستینیانیک نیست. به گفته منابع معاصر، همه گیری طاعون در نوبیا، در مرز جنوبی مصر آغاز شد. این بیماری در سال ۵۴۱ به شهر بندری پلوسیوم در مصر حمله کرد و قبل از ویران کردن پایتخت بیزانس، قسطنطنیه، در ۵۴۱-۵۴۲ به اسکندریه و فلسطین سرایت کرد و سپس بقیه اروپا را گرفتار کرد. این عفونت در سال ۵۴۳ به رم و در سال ۵۴۴ به ایرلند رسید. این طاعون تا سال ۵۴۹ در شمال اروپا و شبه جزیره عربستان ادامه داشت. به گفته مورخان آن زمان، طاعون ژوستینیانوس تقریباً در سراسر جهان بود و به مرکز و جنوب آسیا، شمال آفریقا، عربستان و اروپا تا شمال دانمارک و ایرلند رسید. طاعون به نام امپراتور بیزانس، ژوستینین اول، که به این بیماری مبتلا شد، اما بهبود یافت، نامگذاری شد. در آن روزها، این بیماری همه گیر به عنوان مرگ و میر بزرگ شناخته می شد.

برجسته ترین مورخ بیزانسی، پروکوپیوس، می نویسد که بیماری و مرگ ناشی از آن اجتناب ناپذیر و در همه جا وجود دارد:

در این زمان ها بیماری آفتی وجود داشت که به وسیله آن کل نسل بشر به نابودی نزدیک شد.... از مصریان ساکن پلوسیوم شروع شد. سپس شکافت و از یک جهت به طرف اسکندریه و بقیه مصر حرکت کرد و از طرف دیگر به فلسطین در مرزهای مصر رسید. و از آنجا در سراسر جهان پخش شد.

پروکوپیوس قیصریه

The Persian Wars, II.۲۲

انسان ها تنها قربانیان طاعون نبودند. حیوانات نیز به این بیماری مبتلا می شدند.

همچنین دیدیم که این طاعون بزرگ نه تنها بر روی حیوانات اهلی بلکه بر حیوانات وحشی و حتی بر خزندگان زمین نیز تأثیر خود را نشان داد. می توان گاوها، سگ ها و حیوانات دیگر، حتی موش های صحرایی را با تومورهای متورم ، دید که ضربه خورده و می میرند. به همین ترتیب حیوانات وحشی را می‌توان یافت که با همان جمله کتک خورده‌اند، ضربه بخورند و بمیرند.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

یک محقق سوری قرن ششم، اواگریوس، اشکال مختلف طاعون را شرح داد:

طاعون یک پیچیدگی از بیماری ها بود. زیرا در مواردی از سر شروع می‌شد و چشم‌ها را خونی می‌کرد و صورت را متورم می‌کرد ، در حلق فرو می‌رفت و بیمار را از بین می‌برد. در برخی دیگر، جریانی از روده وجود داشت. در برخی دیگر بوبوها تشکیل شد و به دنبال آن تب شدید رخ داد. و مبتلایان در پایان روز دوم یا سوم جان خود را از دست دادند و به طور مساوی با افراد سالم دارای قوای ذهنی و بدنی خود بودند. برخی دیگر در حالت هذیان جان باختند ، و برخی در اثر شکستن کربونکل. مواردی رخ داد که افرادی که یک و دو بار مورد حمله قرار گرفته بودند و بهبود یافته بودند، در اثر تشنج بعدی جان خود را از دست دادند.

اواگریوس اسکولاستیکوس

Ecclesiastical History, IV.۲۹

پروکوپیوس همچنین نوشت که همان بیماری می توانست مسیر بسیار متفاوتی داشته باشد:

و این بیماری همیشه از ساحل شروع می شد و از آنجا به داخل می رفت. و در سال دوم در نیمه بهار به بیزانس رسید که اتفاقاً در آن زمان در آنجا اقامت داشتم. (...) و بیماری به شکل زیر حمله می کرد. آنها تب ناگهانی (...) از نوع ضعیف (...) داشتند که هیچ یک از کسانی که به این بیماری مبتلا شده بودند، انتظار نداشتند بر اثر آن بمیرند. اما در همان روز در برخی موارد، در برخی دیگر در روز بعد و در بقیه چند روز بعد، تورم بوبونیک ایجاد شد. (...) پس تا این مرحله، همه چیز در مورد همه کسانی که این بیماری را گرفته بودند تقریباً به همین شکل پیش می رفت. اما از آن زمان به بعد تفاوت های بسیار مشخصی ایجاد شد. (...) زیرا برخی از آنها به کمای عمیق و با برخی دیگر دچار شدند یک هذیان شدید ، و در هر دو مورد آنها از علائم مشخصه بیماری رنج می بردند. زیرا کسانی که در طلسم کما بودند تمام کسانی را که برایشان آشنا بودند فراموش کردند و به نظر می رسید دائماً دراز کشیده بودند. و اگر کسى مراقب آنها بود، بدون بیدارى غذا مى‏خوردند، ولى بعضى از آنها غفلت مى‏شدند، و اینها مستقیماً به دلیل کمبود روزى مى‏مردند. اما کسانی که دچار هذیان شده بودند از بی خوابی رنج می بردند و قربانی یک تخیل تحریف شده بودند.; زیرا آنها گمان می‌کردند که مردانی برای نابودی آنها به دنبال آنها می‌آیند، و آنها هیجان‌زده می‌شوند و به سرعت فرار می‌کنند و با صدای بلند فریاد می‌زنند. (...) مرگ در برخی موارد بلافاصله و در برخی دیگر پس از چند روز اتفاق افتاد. و با برخی از آنها جسد با جوش های سیاه به اندازه یک عدس شکسته شد و این افراد حتی یک روز هم زنده نماندند، اما همه بلافاصله تسلیم شدند. با بسیاری از افراد نیز استفراغ خون بدون علت قابل مشاهده انجام شد و بلافاصله منجر به مرگ شد.

پروکوپیوس قیصریه

The Persian Wars, II.۲۲

پروکوپیوس ثبت کرد که طاعون در اوج خود روزانه ۱۰۰۰۰ نفر را در قسطنطنیه می کشد. از آنجایی که برای دفن مردگان زنده کافی نبود، اجساد در هوای آزاد روی هم انباشته شدند و کل شهر بوی مرده می داد. یکی دیگر از شاهدان عینی این وقایع، یوحنای افسوسی بود که این انبوه اجساد وحشتناک را دید و ابراز تاسف کرد:

ای معشوق در آن هنگام که به تماشای آن کپه های پر از وحشت و وحشت ناگفتنی ایستادم، با چه اشک باید گریستم؟ چه آهی مرا بس می کرد، چه نوحه های تشییع جنازه؟ چه دلشکستگی، چه نوحه ها، چه سرودها و نوحه ها برای رنج آن روزگار بر مردمی که در انبوهی پرتاب می شدند کفایت می کرد. دریده شده اند، در حالی که شکم هایشان پوسیده و روده هایشان مانند جویبار به دریا می ریزد؟ چگونه دل کسی که این چیزها را می‌دید که هیچ چیز با آن‌ها قابل مقایسه نیست، می‌توانست در درونش پوسیده شود و بقیه اعضایش با او حل نشوند، هر چند هنوز زنده است، از درد، ناله‌های تلخ و از نوحه های غم انگیز تشییع جنازه، با دیدن موهای سپید پیرمردانی که تمام روزها شتاب زده بودند پس از بیهودگی دنیا و مشتاق گردآوری وسایل و در انتظار تدارک تشییع جنازه ای باشکوه و شرافتمندانه توسط وارثانشان که اکنون بر زمین زده شده اند و این موهای سفید اکنون به طرز غم انگیزی از چرک وارثان خود آلوده شده است..
با چه اشک‌هایی باید برای دختران جوان و باکره‌های زیبا که منتظر جشن عروسی شاد و لباس‌های عروسی گرانبها بودند، گریه می‌کردم، اما اکنون برهنه شده‌اند و با کثیفی مردگان دیگر آلوده شده‌اند و منظره‌ای بد و تلخ می‌سازند. نه حتی در داخل قبر، بلکه در خیابان ها و بندرها. اجساد آنها مانند اجساد سگ به آنجا کشیده شده است.
- بچه های دوست داشتنی بی نظم پرتاب می شوند ، در حالی که کسانی که آنها را بر روی قایق می انداختند آنها را از فاصله دور با وحشت زیاد گرفتند و پرتاب کردند.
- مردان جوان خوش تیپ و شادی که اکنون غمگین شده اند و به طرز وحشتناکی زیر و رو شده اند.
- زنان نجیب و پاکدامن ، با وقار، که در اتاق‌های خواب می‌نشستند، اکنون با دهان‌های متورم، باز و باز، که در انبوهی هولناک انباشته شده‌اند، مردمی از هر سنی که به سجده افتاده بودند. همه موقعیت‌های اجتماعی به زیر کشیده شد و سرنگون شد، همه درجات بر یکدیگر فشرده شدند، در یک شراب خشم خدا، مانند حیوانات، نه مانند انسان‌ها.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

قربانیان طاعون

طبق تواریخ تاریخ قرون وسطی ایرلند، ۱/۳ از جمعیت جهان در اثر بیماری همه گیر جان خود را از دست دادند.

۵۴۳ بعد از میلاد: طاعون جهانی خارق‌العاده در سراسر جهان که نجیب‌ترین بخش از نسل بشر را با خود برد.

Annals of the Four Masters

هر جا که آفت می گذشت، بخش بزرگی از جمعیت از بین رفتند. در برخی از روستاها هیچ کس جان سالم به در نبرد. بنابراین کسی نبود که اجساد را دفن کند. یوحنای افسس نوشت که در قسطنطنیه ۲۳۰۰۰۰ کشته قبل از اینکه شمارش را متوقف کنند، شمارش شدند، زیرا قربانیان بسیار زیاد بودند. در این شهر بزرگ، پایتخت بیزانس، تنها تعداد انگشت شماری از مردم زنده ماندند. تعداد تلفات جهانی بسیار نامشخص است. مورخان تخمین می زنند که اولین بیماری همه گیر طاعون طی دو قرن تکرار، جان ۱۵ تا ۱۰۰ میلیون نفر را گرفت که معادل ۸ تا ۵۰ درصد از جمعیت جهان است.

زمین لرزه ها

همانطور که می دانیم، مرگ سیاه ارتباط نزدیکی با زلزله داشت. این الگو در مورد طاعون ژوستینیانوس نیز تکرار شده است. همچنین این بار طاعون با زمین لرزه های متعددی همراه بود که در این مدت بسیار شدید و طولانی مدت بود. یوحنای افسسی این فجایع را با جزئیات بسیار توصیف می کند.

اما در سال قبل از طاعون، پنج بار در مدت اقامت ما در این شهر [قسطنطنیه] زمین لرزه و لرزه های شدیدی رخ داد. اینها که اتفاق افتاد سریع و زودگذر نبود، بلکه مدتها ادامه داشت تا اینکه امید به زندگی از همه انسانها منقطع شد، زیرا پس از گذشت هر یک از این زلزله ها هیچ فاصله ای وجود نداشت.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

یادداشت‌های وقایع نگار نشان می‌دهد که این زلزله‌های معمولی نبوده و هر از گاهی اتفاق می‌افتد. این زمین لرزه ها بسیار طولانی بود و مناطق وسیعی را در بر گرفت. احتمالاً کل صفحات تکتونیکی در این فرآیند جابجا شده اند.

در سال ۵۲۶ پس از میلاد، زلزله انطاکیه و سوریه (منطقه) در امپراتوری بیزانس را لرزاند. پس از وقوع این زمین لرزه آتش سوزی باعث تخریب بقیه ساختمان ها شد. گفته می شود که باران واقعی آتش بارید و شهر انطاکیه را کاملاً ویران و ویران کرد. شرح این رویداد در وقایع نگاری جان ملالاس آمده است:

در سال هفتم و دهمین ماه سلطنت ، انطاکیه بزرگ سوریه در اثر خشم خدا فروریخت. این پنجمین ویرانی بود که در ماه آرتمیسوس، یعنی ماه مه ، در روز بیست و نهم در ساعت شش رخ داد.... این سقوط آنقدر عظیم بود که هیچ زبان انسانی نمی تواند آن را توصیف کند. خدای شگفت‌انگیز در مشیت شگفت‌انگیز خود چنان بر ضد انطاکیه‌ها خشمگین شد که بر ضد آنها قیام کرد و دستور داد کسانی که در زیر خانه‌ها دفن شده بودند و نیز کسانی که در زیر زمین ناله می‌کردند در آتش سوزانده شوند. جرقه های آتش فضا را پر کرد و مانند رعد و برق می سوخت. حتی خاکی در حال سوختن و فوران یافت شد ، و زغال سنگ از خاک تشکیل شده است. کسانی که فرار می کردند با آتش مواجه شدند و آنهایی که در خانه ها پنهان شده بودند خفه شدند. مناظر وحشتناک و عجیبی را می‌توان دید: آتش از آسمان در باران فرود آمد و باران سوزان بارید، شعله‌ها در باران ریختند و مانند شعله فرود آمدند و در هنگام باریدن به زمین خیس شدند. و انطاکیه عاشق مسیح ویران شد.... نه یک خانه، نه هیچ نوع خانه، و نه غرفه ای از شهر ویران نشده باقی نماند.... از زیر زمین چنان پرتاب شده است که گویی شن های دریا که بر زمین ریخته شده و رطوبت و بوی آب دریا را دارد. پس از سقوط شهر، زلزله های بسیار زیاد دیگری رخ داد که از آن روز به عنوان زمان مرگ یاد می شود که یک سال و نیم ادامه یافت..

جان ملالاس

The Chronicle of J.M., book XVII

به گفته وقایع نگار، این فقط یک زلزله نبوده است. در همان زمان سنگ های آتشین از آسمان فرو می ریخت و به زمین می چسبید. یک جا زمین می سوخت (سنگ ها در حال ذوب شدن). این نمی تواند یک فوران آتشفشانی باشد، زیرا هیچ آتشفشان فعالی در این منطقه وجود ندارد. شن و ماسه از زیر زمین خارج می شد. ممکن است ناشی از شکاف هایی باشد که در طول زلزله ایجاد شده است. این احتمالاً غم انگیزترین زلزله قرون وسطی بود. تنها در انطاکیه ۲۵۰۰۰۰ قربانی وجود داشت.(مرجع) به خاطر داشته باشید که در آن روزها تعداد مردم جهان ۴۰ برابر کمتر از امروز بود. اگر الان چنین فاجعه ای رخ می داد، فقط در یک شهر ۱۰ میلیون نفر می مردند.

وقایع نگار می نویسد که زلزله انطاکیه آغازگر یک رشته زمین لرزه در سراسر منطقه بود که یک سال و نیم ادامه یافت. در طول «زمان مرگ» که این دوره نامیده می شد، تمام شهرهای بزرگ خاور نزدیک و یونان تحت تأثیر قرار گرفتند.

و زمین لرزه ها انطاکیه را که اولین شهر مشرق زمین بود و سلوکیه نزدیک به آن و نیز برجسته ترین شهر کیلیکیه انازربوس را ویران کرد. و تعداد افرادی که همراه با این شهرها تلف شدند، چه کسی می تواند محاسبه کند؟ و می‌توان ایبورا و آماسیا را نیز به این فهرست اضافه کرد، که به احتمال زیاد اولین شهر در پونتس، همچنین پلی‌بوتوس در فریژیا، و شهری که پیسیدیان آن را فیلومد، و لیکنیدوس در اپیروس و کورنت می‌نامند. همه شهرها از زمان های قدیم پرجمعیت ترین بوده اند. زیرا در این دوره اتفاق افتاد که همه این شهرها در اثر زلزله واژگون شوند و ساکنان آن عملاً همه با آنها ویران شوند. و پس از آن طاعون نیز آمد، که قبلاً ذکر کردم، که حدود یک دوم از جمعیت باقیمانده را با خود برد.

پروکوپیوس قیصریه

The Secret History, XVII.۴۱-۴۴

با خواندن سخنان پروکوپیوس، ممکن است این تصور ایجاد شود که طاعون بلافاصله پس از زلزله انطاکیه رخ داده است. با این حال، طبق نسخه رسمی تاریخ، این دو رویداد ۱۵ سال از هم فاصله داشتند. این نسبتاً مشکوک به نظر می رسد، بنابراین ارزش بررسی این را دارد که تاریخ زلزله واقعاً از کجا آمده است و آیا به درستی تعیین شده است یا خیر.

ژوستینین اول

به گفته مورخان زلزله انطاکیه در ۲۹ مه ۵۲۶ پس از میلاد در زمان سلطنت ژوستین اول رخ داد، این امپراتور از ۹ ژوئیه ۵۱۸ پس از میلاد تا روز مرگ خود یعنی ۱ اوت ۵۲۷ پس از میلاد حکومت کرد. در آن روز برادرزاده‌اش با نامی مشابه جانشین او شد - ژوستینیان اول، که برای ۳۸ سال بعد حکومت کرد. سلسله ای که هر دو امپراتور از آن آمده اند، سلسله ژوستینیان نامیده می شود. و این نام نسبتاً عجیبی است، با توجه به این واقعیت که اولین سلسله جاستین بود. آیا در واقع نباید آن را سلسله جاستین نامید؟ نام این سلسله احتمالاً از این واقعیت ناشی می شود که جاستین را ژوستینیان نیز می نامیدند. به عنوان مثال، یوحنای افسسی، این اولین امپراتور را ژوستینیانوس بزرگ می نامد. پس جاستین و ژوستینین هم نام هستند. به راحتی می توان این دو امپراطور را با هم اشتباه گرفت.

جان ملالاس ویرانی انطاکیه را در چارچوب سلطنت امپراتوری که او را جاستین می نامد توصیف می کند. اما عنوان فصلی که او در آن می نویسد این است: "گزارشی از ۱۶ سال تزار ژوستینیان".(مرجع) می بینیم که ژوستینیان را گاهی جاستین می نامیدند. پس این زلزله در زمان کدام امپراتور واقعاً رخ داده است؟ مورخان اتفاق نظر دارند که در زمان سلطنت بزرگ بود. اما مشکل این است که او تنها ۹ سال سلطنت کرد، بنابراین یک وقایع نگار نتوانست در مورد ۱۶ سال اول سلطنت خود بنویسد. پس زلزله باید در زمان امپراتور بعدی اتفاق افتاده باشد. اما همچنان بیایید بررسی کنیم که آیا این قطعاً درست است یا خیر.

وقایع نگار می نویسد که زلزله در ۲۹ مه در هفتمین سال و دهمین ماه سلطنت امپراطور رخ داد. چون جاستین اول سلطنت خود را در ۹ ژوئیه ۵۱۸ آغاز کرد، اولین سال سلطنت او تا ۸ ژوئیه ۵۱۹ به طول انجامید. اگر سالهای متوالی سلطنت او را بشماریم، معلوم می شود که دومین سال سلطنت او تا سال ۵۲۰ یعنی سومین سال به طول انجامیده است. تا ۵۲۱، چهارم به ۵۲۲، پنجم به ۵۲۳، ششم به ۵۲۴ و هفتم به ۸ ژوئیه ۵۲۵. بنابراین، اگر زلزله در سال هفتم سلطنت جاستین رخ می داد، سال ۵۲۵ بود. مورخان به سال ۵۲۶ رسیدند؟ معلوم می شود که مورخان نمی توانند چند سال را درست محاسبه کنند! و همین امر برای ماه ها صدق می کند. ماه اول سلطنت جاستین جولای بود. پس دوازدهمین ماه سلطنت او ژوئن، یازدهمین ماه مه، و دهم ماه آوریل بود. وقایع نگار به صراحت می نویسد که زلزله در دهمین ماه سلطنت او بوده و در ماه مه رخ داده است. از آنجایی که دهمین ماه سلطنت جاستین آوریل بود، این زلزله نمی توانست در زمان سلطنت او اتفاق بیفتد! اما اگر فرض کنیم که این مربوط به ژوستینیانوس است که سلطنت خود را در اوت آغاز کرد، دهمین ماه سلطنت در واقع ماه مه خواهد بود. حالا همه چیز سر جای خودش قرار می گیرد. این زلزله در زمان سلطنت ژوستینیانوس، در سال هفتم و دهمین ماه سلطنت او، یعنی در ۲۹ مه ۵۳۴ رخ داد.. معلوم می شود که این فاجعه تنها ۷ سال قبل از شیوع طاعون اتفاق افتاده است. من فکر می کنم که این زلزله عمداً در زمان به عقب رانده شد تا متوجه نشویم که این دو فاجعه اینقدر به هم نزدیک هستند و ارتباط نزدیکی با هم دارند.

تا زمانی که خودتان شروع به تحقیق در مورد تاریخ نکنید، ممکن است به نظر برسد که تاریخ یک حوزه علمی جدی است و مورخان افرادی جدی هستند که می توانند به اندازه مهدکودک ها حداقل تا ده بشمارند. متاسفانه، این مورد نیست. مورخان نتوانسته اند یا نمی خواهند متوجه چنین اشتباه ساده ای شوند. برای من، تاریخ اعتبار خود را از دست داده است.

حالا بیایید به سراغ زمین لرزه های دیگر برویم، و آنها در آن زمان واقعا قدرتمند بودند. در ترکیه فعلی، زمین لرزه باعث رانش زمین شد که مسیر رودخانه را تغییر داد.

رود بزرگ فرات در بالای منطقه کلودیا رو به روی کاپادوکیه، در کنار روستای پروسدیون مسدود شده بود. دامنه کوه بزرگی به پایین لیز خورد و از آنجایی که کوه‌های آنجا بسیار بلند هستند، اگرچه نزدیک به هم قرار گرفته‌اند، پس از پایین آمدن، مانع از جریان رودخانه بین دو کوه دیگر شد. سه روز و سه شب اوضاع به همین ترتیب باقی ماند و سپس رودخانه جریان خود را به سمت ارمنستان برگرداند و زمین غرق شد. و روستاها زیر آب رفتند. خسارات زیادی به آنجا وارد کرد، اما پایین دست رودخانه در برخی نقاط خشک شد، کاهش یافت و به خشکی تبدیل شد. سپس مردم بسیاری از روستاها در نماز و خدمات و با صلیب های فراوان گرد آمدند. آنها غمگین آمدند، اشکهایشان سرازیر شد و با لرزه شدیدی که سوزندۀ خود را حمل می کردند و عود می سوزاندند. آنها در بالای آن کوهی که مانع از جریان رودخانه در میان آن شده بود، مراسم عشای ربانی را به جا آوردند. پس از آن رودخانه به تدریج عقب نشینی کرده و روزنه ای ایجاد می کند که در انتها ناگهان می ترکد و توده آب فوران کرده و به پایین سرازیر می شود.. در سراسر شرق تا راهپیمایی های فارس وحشت بزرگی حاکم بود، زیرا بسیاری از روستاها، مردم و چهارپایان و همچنین هر آنچه که در سر راه انبوه ناگهانی آب ایستاده بود را سیل گرفت. بسیاری از جوامع ویران شده است.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

در موزیا (صربستان امروزی)، زمین لرزه شکاف بزرگی را ایجاد کرد که بخش بزرگی از شهر را فرا گرفت.

این شهر، پمپیوپولیس، نه تنها بر اثر زلزله شدیدی که بر آن وارد شد، مانند سایر شهرها واژگون شد، بلکه علامت وحشتناکی نیز در آن رخ داد که ناگهان زمین باز شد و از یک طرف شهر به طرف دیگر پاره شد.: نیمی از شهر به همراه ساکنانش در این شکاف بسیار هولناک و هولناک فرو رفت و فرو رفت. به این ترتیب، همانطور که نوشته شده است، "زنده به شئول رفتند". وقتی مردم در این شکاف هولناک و هولناک افتادند و در اعماق زمین فرو رفتند، صدای غوغای همه آنها با هم به شدت و به طرز وحشتناکی بلند می شد. از زمین تا بازماندگان، برای روزهای بسیار. روح آنها از صدای غوغای مردم بلعیده شده که از اعماق شئول بلند می شد عذاب می داد، اما آنها نتوانستند کاری برای کمک به آنها انجام دهند. بعداً امپراطور که از این موضوع مطلع شد، طلاهای زیادی فرستاد تا در صورت امکان به کسانی که در زمین بلعیده شده بودند کمک کنند. اما هیچ راهی برای کمک به آنها وجود نداشت - حتی یک روح آنها را نمی توان نجات داد. طلا به زندگان داده شد تا بقیه شهر را که فرار کرده بودند و از آن فاجعه وحشتناک ناشی از گناهان ما نجات یافته بودند، بسازند.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

دقیقاً ۳۰ ماه پس از اینکه انطاکیه برای اولین بار (یا برای پنجمین بار، اگر از آغاز شهر حساب کنیم) ویران شد، دوباره ویران شد. این بار زلزله ضعیف تر بود. اگرچه انطاکیه دوباره با خاک یکسان شد، اما این بار تنها ۵۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند و شهرهای اطراف آسیبی ندیدند.

دو سال پس از پنجمین فروپاشی انطاکیه، بار دیگر در روز چهارشنبه ۲۹ نوامبر در ساعت دهم برای ششمین بار سرنگون شد. (…) در آن روز یک ساعت زلزله شدیدی رخ داد. در پایان زمین لرزه صدایی مانند رعد و برق شدید، قوی و طولانی از آسمان شنیده شد، در حالی که از زمین صدای وحشت بزرگی بلند شد. قدرتمند و ترسناک، مانند یک گاو نر. از وحشت این صدای هولناک زمین می لرزید و می لرزید. و تمام ساختمانهایی که از زمان فروریختن قبلی آن در انطاکیه ساخته شده بود واژگون و با خاک یکسان شد. (…) پس ساکنان تمام شهرهای اطراف با شنیدن فاجعه و فروپاشی شهر انطاکیه در اندوه و درد و اندوه نشستند. (...) اما بیشتر آنان که زنده بودند به شهرهای دیگر گریختند و انطاکیه را متروک و متروک ترک کردند. در کوه بالای شهر، دیگران برای خود پناهگاه هایی از قالیچه و کاه و شبکه ساختند و در مصیبت های زمستان در آن زندگی کردند.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

حال بیایید سال هایی را که در آن این بلایای عظیم رخ داده اند، تعیین کنیم. دومین ویرانی انطاکیه ۲ سال پس از اولی اتفاق افتاد، بنابراین باید در سال ۵۳۶ باشد. زمین لغزش بزرگ در وقایع نگاری یوحنا افسوس در سال قبل از پدیده معروف خورشید تاریک شده قرار گرفت، که بر اساس آن در منابع دیگر به ۵۳۵/۵۳۶ تاریخ آمده است. بنابراین رانش زمین در سال ۵۳۴/۵۳۵، یعنی در «زمان مرگ» ۱۸ ماهه اتفاق افتاد. تاریخ شکل گیری شکاف بزرگ در تواریخ مربوط به دوره بین دو زلزله در انطاکیه است، بنابراین باید سال ۵۳۵/۵۳۶ باشد. تواریخ تئوفان دقیقاً همان سال را برای این رویداد ثبت می کند. بنابراین شکاف در "زمان مرگ" یا نه چندان بعد شکل گرفت. یوحنا افسوسی می نویسد که در آن زمان زلزله های بسیار دیگری نیز رخ داده است. آن زمان برای مردم واقعاً زمان سختی بود. به خصوص که تمام این فجایع عظیم تنها در یک دوره چند ساله بین سالهای ۵۳۴ و ۵۳۶ پس از میلاد اتفاق افتاده است.

سیل

همانطور که می دانیم در زمان مرگ سیاه باران تقریباً دائماً می بارید. این بار هم باران ها فوق العاده شدید بود. رودخانه ها بالا می آمدند و باعث سیل شدند. رودخانه سیدنوس به قدری متورم شد که تقریباً تمام طرسوس را احاطه کرد. رود نیل طبق معمول بالا آمد، اما در زمان مناسب عقب نشینی نکرد. و رود دایسان، ادسا، شهری بزرگ و معروف در نزدیکی انطاکیه را طغیان کرد. طبق تواریخ، این اتفاق در سال قبل از اولین ویرانی انطاکیه رخ داد. فشار آب دیوارهای شهر را ویران کرد، شهر را سیل کرد و ۱/۳ جمعیت آن یا ۳۰۰۰۰ نفر را غرق کرد.(مرجع) اگر امروز چنین اتفاقی می افتاد، بیش از یک میلیون نفر می مردند. حتی اگر شهرها امروزه دیگر توسط دیوارها احاطه نشده اند، احتمالا تصور اینکه سدی که توده های عظیم آب را در خود نگه می دارد، ممکن است فرو بریزد، به خصوص در صورت وقوع زلزله، دشوار نیست. در آن صورت، تراژدی بزرگتر ممکن است به وجود بیاید.

حدود ساعت سوم شب، زمانی که بسیاری خواب بودند، بسیاری دیگر در حمام عمومی غسل می‌کردند، و عده‌ای دیگر هنگام شام نشسته بودند، ناگهان مقدار زیادی آب در رودخانه دایسان ظاهر شد. (...) ناگهان در تاریکی شب دیوار شهر شکسته شد و آوارها ایستادند و توده آب را در خروجی خود نگه داشتند و به طور کامل شهر را غرق کردند. آب از تمام خیابان ها و حیاط های شهر در مجاورت رودخانه بالا آمد. در یک ساعت یا شاید دو ساعت، شهر پر از آب شد و غرق شد. ناگهان آب از تمام درها وارد حمام عمومی شد و همه افرادی که در آنجا بودند در حالی که می خواستند به درها برسند غرق شدند و فرار کنند. اما سیل فقط از دروازه ها سرازیر شد و همه کسانی را که در طبقات پایین بودند پوشاند و همه با هم غرق شدند و از بین رفتند. و اما کسانی که در طبقات بالا بودند، وقتی کسانی که آنجا بودند متوجه خطر شدند و برای پایین آمدن و فرار شتافتند، سیل آنها را غرق کرد، زیر آب رفتند و غرق شدند. برخی دیگر هنگام خواب غوطه ور بودند و در حالی که در خواب بودند، چیزی احساس نمی کردند.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

حوادث آب و هوایی شدید سال ۵۳۶

در نتیجه زلزله های مهیب مردم خانه های خود را از دست دادند. جایی برای رفتن نداشتند. بسیاری به کوه ها گریختند، جایی که برای خود پناهگاه هایی از قالیچه، کاه و تور می ساختند. در چنین شرایطی، آنها باید سال فوق‌العاده سرد ۵۳۶ و زمستان سختی را که بلافاصله پس از ویرانی دوم انطاکیه به دنبال داشت، زنده بمانند.

بلافاصله پس از زلزله ای که انطاکیه در آن به لرزه درآمد و سقوط کرد ، زمستان سختی فرا رسید. برف به عمق ۱۳۷ سانتی‌متر باریده بود.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

به گفته دانشمندان، رویدادهای شدید آب و هوایی سال ۵۳۶ شدیدترین و طولانی ترین دوره های خنک کننده کوتاه مدت در نیمکره شمالی در دو هزار سال گذشته بوده است. میانگین دمای کره زمین ۲.۵ درجه سانتیگراد کاهش یافت. تصور می‌شود که این رویداد ناشی از یک پوشش گرد و غبار جوی گسترده بوده است که احتمالاً ناشی از فوران بزرگ آتشفشانی یا برخورد سیارک است. اثرات آن بسیار گسترده بود و باعث آب و هوای نامناسب، شکست محصول و قحطی در سراسر جهان شد.

یوحنا افسوسی در کتاب خود «تاریخ کلیسا» کلمات زیر را نوشت:

نشانه ای از خورشید بود که مانند آن هرگز دیده و گزارش نشده بود. خورشید تاریک شد و تاریکی آن ۱۸ ماه طول کشید. هر روز، حدود چهار ساعت می درخشید، و هنوز این نور فقط یک سایه ضعیف بود. همه اعلام کردند که خورشید دیگر هرگز نور کامل خود را باز نخواهد یافت.

یوحنای افسسی

نقل شده در Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

در سال ۵۳۶ پس از میلاد، پروکوپیوس در گزارش خود در مورد جنگ های وندال نوشت:

و در این سال اتفاق وحشتناکی رخ داد. زیرا خورشید در تمام این سال، مانند ماه، نور خود را بدون درخشندگی می‌فرستاد ، و به‌شدت شبیه خورشید گرفتار به نظر می‌رسید، زیرا پرتوهایی که می‌تابید روشن نبودند و به ریختن آن عادت داشتند. و از زمانی که این اتفاق افتاد، مردم نه از جنگ، نه بیماری و نه چیز دیگری که منجر به مرگ شود، آزاد نبودند.

پروکوپیوس قیصریه

The Vandal Wars, II.۱۴

پرندگان از سرما بی حس و از گرسنگی خسته شده بودند.

در سال ۵۳۸ پس از میلاد، کاسیودوروس، دولتمرد رومی، پدیده های زیر را در نامه ۲۵ به یکی از زیردستانش توصیف کرد:

پدیده دیگری توسط تعدادی از منابع مستقل از آن دوره گزارش شده است:

در دسامبر ۵۳۶، وقایع نگاری چینی نانشی می گوید:

گرد و غبار زرد مانند برف بارید. سپس در بعضی جاها خاکستر آسمانی به قدری غلیظ آمد که می‌توان آن را به تعداد انگشتان دست جمع کرد. در ماه جولای برف بارید و در ماه اوت یخ زدگی رخ داد که محصولات را از بین برد. مرگ بر اثر قحطی چنان بزرگ است که با فرمان امپراتوری همه اجاره ها و مالیات ها عفو می شود.

Nanshi chronicle

گرد و غبار احتمالاً ماسه صحرای گوبی بوده است، نه خاکستر آتشفشانی، اما این نشان می دهد که سال ۵۳۶ به طور غیرعادی خشک و بادی بوده است. ناهنجاری های آب و هوایی منجر به گرسنگی در سراسر جهان شد. سالنامه ایرلندی اولستر اشاره کرد: "یک شکست نان" در سالهای ۵۳۶ و ۵۳۹ پس از میلاد.(مرجع) در بعضی جاها مواردی از آدمخواری وجود داشت. در یک وقایع نگاری چینی آمده است که قحطی بزرگی روی داد و مردم خواری کردند و ۷۰ تا ۸۰ درصد مردم مردند.(مرجع) شاید مردم گرسنه کسانی را می خوردند که قبلاً از گرسنگی مرده بودند، اما این احتمال نیز وجود دارد که بعداً دیگران را بکشند تا آنها را بخورند. مواردی از آدمخواری در ایتالیا نیز رخ داده است.

در آن زمان قحطی شدیدی در سراسر جهان رخ داد، چنان که داتیوس، اسقف شهر میلان، به طور کامل در گزارش خود آورده است، به طوری که در لیگوریا زنان از گرسنگی و کمبود، فرزندان خود را می خوردند. او گفته است که برخی از آنها از خانواده کلیسای خودش بودند.

۵۳۶/۵۳۷ م

Liber pontificalis (The book of the popes)

تصور می شود که تغییرات آب و هوایی ناشی از خاکستر یا غبار پرتاب شده به هوا پس از فوران آتشفشانی (پدیده ای به نام زمستان آتشفشانی) یا پس از برخورد یک دنباله دار یا شهاب سنگ بوده است. تجزیه و تحلیل حلقه درخت توسط مایک بیلی، دندروکرونولوژیست، رشد غیرعادی کوچک بلوط ایرلندی را در سال ۵۳۶ پس از میلاد نشان داد. هسته های یخی از گرینلند و قطب جنوب رسوبات سولفات قابل توجهی را در اوایل سال ۵۳۶ پس از میلاد و یک مورد دیگر در ۴ سال بعد نشان می دهند که نشان دهنده وجود یک پوشش غبار اسیدی گسترده است. زمین شناسان حدس می زنند که افزایش سولفات در سال ۵۳۶ پس از میلاد توسط یک آتشفشان با عرض جغرافیایی بالا (شاید در ایسلند) ایجاد شده است و فوران سال ۵۴۰ پس از میلاد در مناطق استوایی رخ داده است.

در سال ۱۹۸۴، RB Stothers فرض کرد که این رویداد ممکن است توسط آتشفشان رابول در پاپوآ گینه نو ایجاد شده باشد. با این حال، تحقیقات جدید نشان می دهد که فوران بعدا اتفاق افتاده است. فوران راباول اکنون رادیوکربن است و تاریخ آن به سال ۲±۶۸۳ پس از میلاد می رسد.

در سال ۲۰۱۰، رابرت دال شواهدی را ارائه کرد که رویدادهای شدید آب و هوایی را با فوران Tierra Blanca Joven در ایلوپانگو در السالوادور، آمریکای شمالی مرتبط می‌کرد. او می گوید که ایلوپانگو ممکن است حتی فوران تامبورا در سال ۱۸۱۵ را تحت الشعاع قرار داده باشد. با این حال، یک مطالعه جدیدتر تاریخ فوران را در حدود سال ۴۳۱ پس از میلاد نشان می دهد.

در سال ۲۰۰۹، دالاس ابوت شواهدی از هسته های یخی گرینلند منتشر کرد مبنی بر اینکه مه ممکن است در اثر برخوردهای متعدد دنباله دار ایجاد شده باشد. گوی های یافت شده در یخ ممکن است از زباله های زمینی که در اثر یک رویداد ضربه ای به اتمسفر پرتاب شده اند، سرچشمه بگیرند.

برخورد سیارک

نه تنها زمین در آن روزها آشفته بود، بلکه در فضا نیز اتفاقات زیادی می افتاد. مورخ بیزانسی تئوفان اعتراف کننده (۷۵۸-۸۱۷ بعد از میلاد) پدیده ای غیرعادی را توصیف کرد که در سال ۵۳۲ پس از میلاد در آسمان مشاهده شد (سال مشخص ممکن است نامشخص باشد).

در همان سال حرکت عظیم ستارگان از غروب تا سپیده دم رخ داد. همه وحشت کردند و گفتند: ستاره ها در حال سقوط هستند و ما تا به حال چنین چیزی را ندیده ایم.

تئوفان اعتراف کننده، ۵۳۲ م

The Chronicle of T.C.

تئوفان می نویسد که ستارگان تمام شب از آسمان سقوط می کردند. احتمالاً این یک بارش شهابی بسیار شدید بوده است. مردمی که این را تماشا می کردند وحشت کردند. آنها قبلاً چنین چیزی را ندیده بودند. با این حال، این تنها مقدمه ای برای یک فاجعه بزرگتر بود که قرار بود به زودی رخ دهد.

در آن روزها، یک فاجعه طبیعی کم‌شناخته و تقریباً ثبت نشده رخ داد. یک سیارک یا دنباله دار بزرگ از آسمان سقوط کرد و جزایر بریتانیا و ایرلند را ویران کرد و باعث آتش سوزی وحشتناک شد و شهرها، روستاها و جنگل ها را در سراسر منطقه ویران کرد. مناطق وسیعی از بریتانیا غیرقابل سکونت شدند، با گازهای مضر فراوان و مناظر پوشیده از گل. تقریباً همه موجودات زنده یا فوراً یا اندکی پس از آن مردند. همچنین باید تعداد تلفات وحشتناکی در میان ساکنان وجود داشته باشد، اگرچه احتمالاً میزان واقعی این فاجعه هرگز مشخص نخواهد شد. شاید برای بسیاری از مورخان باورنکردنی به نظر برسد، اما شیشه‌ای شدن چندین قلعه تپه‌ای باستانی و سازه‌های سنگی شواهد قانع‌کننده‌ای برای ادعای نابودی بریتانیا و ایرلند توسط این دنباله‌دار فراهم می‌کند. این تخریب گسترده در چندین پرونده معتبر آن زمان ثبت شده است. جفری مونموث در کتاب تاریخ بریتانیا که یکی از محبوب ترین کتاب های تاریخی قرون وسطی بود، درباره این دنباله دار می نویسد.

و سپس ستاره ای با اندازه عظیم بر یثیر ظاهر شد که دارای یک محور نور بود و در سر میله توپی از آتش به شکل اژدها. و از آرواره های اژدها، دو پرتو نور به سمت بالا رفت. یکی از پرتوها به دورترین نقاط فراینک [فرانسه] و دیگری به سوی ایوردون [ایرلند] می رسد که به هفت تیر کوچکتر تقسیم می شود. و یثیر و همه کسانی که این منظره را دیدند ترسیدند.

جفری مونموث

The Historia Regum Britanniae

دلیل اینکه این قسمت هرگز در کتاب های درسی تاریخ گنجانده نشد این است که تا اوایل قرن نوزدهم، دین مسیحیت اکیداً منع می کرد و حتی آن را بدعت تلقی می کرد که تصدیق کند ممکن است سنگ و سنگ از آسمان سقوط کند. به همین دلیل، کل این رویداد از تاریخ پاک شد و عملاً توسط مورخان اعتراف نشد. هنگامی که ویلسون و بلکت برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ این رویداد را مورد توجه عموم قرار دادند، مورد تحقیر و تمسخر زیادی قرار گرفتند. اما اکنون این رویداد کم کم به عنوان واقعیت پذیرفته می شود و شروع به گنجاندن در متون تاریخ می کند.

سوابق مربوط به سقوط سنگ از آسمان از تواریخ حذف شده است، اما سوابق مربوط به سقوط ستاره ها یا درخشان شدن ناگهانی آسمان در نیمه شب باقی مانده است. شهاب سنگی که در جو منفجر می شود مقدار زیادی نور ساطع می کند. یک شب به روشنی روز می شود. این را می توانید در ویدیوی زیر مشاهده کنید.

Top ۵ meteorite falls
Top ۵ meteorite falls

سقوط شهاب سنگ در جزایر بریتانیا باید در سراسر اروپا قابل مشاهده باشد. به احتمال زیاد این رویداد توسط راهبی از مونت کازینو در ایتالیا توصیف شده است. در سپیده دم، سنت بندیکت نورسیا نور درخشانی را مشاهده کرد که به کره ای آتشین تبدیل شد.

مرد خدا، بندیکت، که در نظاره کوشا بود، زودتر از وقت تشییع (راهبانش هنوز در حال استراحت بودند) برخاست و به پنجره اتاقش آمد و در آنجا به درگاه خداوند متعال دعا کرد. در آنجا ایستاده بود، ناگهان در نیمه شب، همانطور که به جلو نگاه می کرد، نوری را دید که تاریکی شب را از بین برد و چنان درخشید که نوری که در میانه نور می درخشید. تاریکی بسیار واضح تر از روشنایی روز بود.

پاپ گریگوری اول، ۵۴۰ م

The Life and Miracles of St. Benedict, II.۳۵

روایت راهب نشان می دهد که وقتی هنوز کاملاً تاریک بود، آسمان ناگهان روشن تر از روز شد. فقط سقوط یک شهاب سنگ یا انفجار آن درست بالای زمین می تواند آسمان را بسیار روشن کند. این در زمان تشییع رخ داد، که یک ساعت متعارف از دعای مسیحی است که در ابتدا در تاریکی صبح زود خوانده می شد. در اینجا آمده است که این در سال ۵۴۰ بعد از میلاد اتفاق افتاده است، اما به گفته یک محقق قدیمی در این زمینه، جان چوتر، سه تاریخ در اسناد تاریخی مربوط به یک دنباله دار یا دنباله دار مورد بحث وجود دارد: ۵۳۴ پس از میلاد، ۵۳۶ و ۵۶۲.

پروفسور مایک بیلی معتقد است که اسطوره شناسی می تواند به کشف جزئیات این رویداد کمک کند. او زندگی و مرگ یکی از مشهورترین چهره های افسانه ای تمام دوران را تجزیه و تحلیل کرد و به نتیجه جالبی رسید.(مرجع) بریتانیا قرن ششم ظاهراً زمان پادشاه آرتور بود. بسیاری از افسانه های بعدی می گویند که آرتور در غرب بریتانیا زندگی می کرد و با افزایش سن پادشاهی او به زمین های بایر تبدیل شد. افسانه ها همچنین از ضربات وحشتناکی که از آسمان بر قوم آرتور فرود آمده است می گوید. جالب توجه است که به نظر می رسد وقایع نگاری قرن دهم ولز از وجود تاریخی شاه آرتور حمایت می کند. در این سالنامه ها به نبرد کاملان اشاره شده است که در آن آرتور کشته شد، مربوط به سال ۵۳۷ پس از میلاد.

۵۳۷ بعد از میلاد: نبرد کاملان که در آن آرتور و مدراوت سقوط کردند. و طاعون در بریتانیا و ایرلند وجود داشت.

Annales Cambriae

اگر شهاب سنگ درست قبل از مرگ شاه آرتور سقوط کرده باشد، پس باید درست قبل از سال ۵۳۷ پس از میلاد بوده باشد، یعنی درست در وسط فاجعه آب و هوایی.


طاعون ژوستینیانوس و دیگر فاجعه‌هایی که در اینجا توضیح داده شد، مصادف با آغاز قرون وسطی بود، که دوره‌ای است که معمولاً به عنوان «قرن تاریک» شناخته می‌شود. این دوره با فروپاشی امپراتوری روم غربی در پایان قرن پنجم آغاز شد و تا اواسط قرن دهم ادامه یافت. به دلیل کمبود منابع مکتوب از این دوره و انحطاط گسترده فرهنگی، فکری و اقتصادی، نام «عصر تاریک» را به خود اختصاص داد. می توان گمان برد که طاعون و بلایای طبیعی که در آن زمان جهان را درنوردیده بود، یکی از عوامل اصلی این فروپاشی بوده است. به دلیل تعداد کم منابع، گاهشماری وقایع این دوران بسیار نامشخص است. این که آیا طاعون ژوستینیان واقعاً در سال ۵۴۱ بعد از میلاد آغاز شده است یا اینکه در زمان کاملاً متفاوتی بوده است، تردید وجود دارد. در فصل بعد، سعی خواهم کرد تا زمان بندی این رویدادها را مرتب کنم و تعیین کنم که این فاجعه جهانی واقعاً چه زمانی اتفاق افتاده است. من همچنین گزارش های بیشتری از وقایع نگاران را به شما ارائه خواهم داد که به شما امکان می دهد این وقایع را حتی بهتر درک کنید.

فصل بعدی:

آشنایی با طاعون ژوستینیانوس