تنظیم مجدد ۶۷۶

  1. چرخه ۵۲ ساله بلایای طبیعی
  2. سیزدهمین چرخه بلایای طبیعی
  3. مرگ سیاه
  4. طاعون ژوستینیانوس
  5. آشنایی با طاعون ژوستینیانوس
  6. طاعون قبرس و آتن
  1. فروپاشی اواخر عصر برنز
  2. چرخه ۶۷۶ ساله بازنشانی
  3. تغییرات آب و هوایی ناگهانی
  4. فروپاشی اوایل عصر برنز
  5. بازنشانی در ماقبل تاریخ
  6. خلاصه
  7. هرم قدرت
  1. حاکمان سرزمین های بیگانه
  2. جنگ طبقاتی
  3. بازنشانی در فرهنگ پاپ
  4. آخرالزمان ۲۰۲۳
  5. جنگ اطلاعاتی جهانی
  6. چه باید کرد

آشنایی با طاعون ژوستینیانوس

تعیین گاهشماری «قرن تاریک و یافتن تاریخ واقعی طاعون ژوستینیانوس کار بسیار دشواری است، بنابراین این فصل بسیار طولانی خواهد بود. با این حال، مهم ترین فصل نیست. اگر اکنون وقتتان کم است، یا اگر احساس می کنید تحت فشار اطلاعات هستید، می توانید این فصل را برای بعد ذخیره کنید و اکنون می توانید به فصل بعدی بروید.

منابع: در نوشتن این فصل، بسیاری از وقایع قرون وسطی را بررسی کردم. بیشتر اطلاعاتی که من از وقایع نگارانی گرفتم مانند: گرگوری تور (History of the Franks ، پل شماس (History of the Langobards)، بید بزرگوار (Bede’s Ecclesiastical History of England)، مایکل سوری (The Syriac Chronicle of Michael Rabo) و تئوفان اعتراف کننده (The Chronicle Of Theophanes Confessor).

وقایع نگاری عصر تاریک

در سال ۱۹۹۶، هریبرت ایلیگ، محقق تاریخ، فرضیه زمان فانتومی را در کتاب خود ارائه کرد. „Das Erfundene Mittelalter” (اختراع قرون وسطی). بر اساس این فرضیه، قرون وسطی اولیه آنطور که کتاب‌های درسی آن را توصیف می‌کنند پیش نرفت و همه نادرستی‌ها ناشی از وجود قرن‌های ساختگی است که بین قرن‌های واقعی درج شده است. بسیاری از حقایق نشان می دهد که این امر برای دوره ای حدود ۳۰۰ ساله که قرن های ۷، ۸ و ۹ میلادی را در بر می گیرد، صدق می کند.

فرضیه زمان فانتوم زمانی قابل قبول تر می شود که ما در مورد تعداد عظیمی از جعل اسناد تاریخی از قرون وسطی اولیه مطلع شویم. این به وضوح در کنگره بین المللی بنای تاریخی آلمانی در سال ۱۹۸۶ نشان داده شد که در شش جلد با مجموع ۴۵۰۰ صفحه مستند شده است. امروزه، تقریباً هر روز، اسناد بیشتری که مورخان به آنها استناد کرده اند، جعلی هستند. در برخی مناطق، تعداد جعل ها حتی از ۷۰ درصد نیز فراتر رفت. در قرون وسطی، عملا فقط روحانیون از نوشتن استفاده می کردند، بنابراین تمام جعل ها به حساب راهبان و کلیسا می رود. به گفته برخی از مورخان، صومعه های قرون وسطایی چیزی جز کارگاه های جعل نبودند. برخلاف آنچه به نظر می رسد، تحقیقات قرون وسطایی مدرن تنها به حداقلی بر یافته های باستان شناسی یا سایر شواهد مادی متکی است. مورخان عمدتاً بر اسناد تکیه می کنند و این اسناد در مقیاس وسیع با گستاخی قابل توجهی جعل شده اند. جاعلان کلیسا نه تنها شخصیت ها و وقایع را جعل می کردند، بلکه احکام و نامه های پاپ را نیز جعل می کردند که به آنها امتیازات گمرکی، معافیت های مالیاتی، مصونیت ها و اسناد مالکیت زمین های وسیعی را که گفته می شود در گذشته توسط حاکمان سابق به آنها داده شده بود، می داد.(مرجع)

تعریف دقیق‌تر زمان فانتوم با نتیجه‌گیری‌های حاصل از اصلاح تقویم انجام شده توسط پاپ گریگوری سیزدهم ممکن شد. تقویم جولیان نسبت به تقویم نجومی هر ۱۲۸ سال یک روز تاخیر دارد. زمانی که پاپ گریگوری سیزدهم در سال ۱۵۸۲ تقویم ژولیانی را با تقویم میلادی جایگزین کرد، تنها ۱۰ روز به آن اضافه شد. در حالی که طبق محاسبات ایلیگ و نیمیتز، روزهای اضافه شده باید ۱۳ می بود. آنها پس از تحقیق دقیق مشخص کردند که باید ۲۹۷ سال داستانی اضافه شده باشد. پس از اینکه ایلیگ توجه مورخان و باستان شناسان را به این شکاف جلب کرد، آنها شروع به پر کردن مصنوعی آن کردند. یافته‌هایی که می‌توان به قرن ششم مربوط شود، عمداً به قرن هفتم یا هشتم و یافته‌هایی از قرن دهم تا نهم یا هشتم مربوط می‌شوند. یک مثال عالی صومعه Chiemsee است، که ۴۰ سال پیش به اتفاق آرا به عنوان رومی در نظر گرفته می شد، سپس به زمان کارولینژیان منتقل شد، و اخیراً حتی بیشتر در زمان گذشته. امروز قدمت آن به سال ۷۸۲ میلادی می رسد.

به عنوان استدلال علیه فرضیه زمان فانتوم، یکی از تاریخ‌گذاری رادیوکربن و دندروکرونولوژی (تعیین تاریخ با مقایسه توالی حلقه‌های درختی) استناد می‌کند. حلقه‌های درختی از تکه‌های چوب، توالی‌های مشخصی را نشان می‌دهند که بسته به عوامل محیطی مانند دما و میزان بارندگی در یک سال معین، ضخامت آنها متفاوت است. در سال های سرد و خشک، درختان حلقه های رشد نازکی ایجاد می کنند. آب و هوا بر همه درختان یک منطقه تأثیر می گذارد، بنابراین بررسی رشته های حلقه درخت از چوب قدیمی امکان شناسایی توالی های همپوشانی را فراهم می کند. به این ترتیب، دنباله ای بی وقفه از حلقه های درختان را می توان به گذشته گسترش داد.

تقویم دندروکرونولوژیک امروزی به حدود ۱۴ هزار سال قبل باز می گردد. با این حال، دندروکرونولوژی از ابتدا مشکلات زیادی داشته است، به خصوص با شکاف درست در دوران عصر تاریک. دکتر هانس اولریش نیمیتز ادعا می کند که تقویم دندروکرونولوژیک اشتباه تنظیم شده است. او به کمبودهای واضح به ویژه در نقاط کلیدی در حدود سال های ۶۰۰ و ۹۰۰ پس از میلاد اشاره می کند. زمانی که درختان تحت تنش محیطی (اقلیمی) زیاد رشد کرده باشند، دندروکرونولوژی بر اساس عرض حلقه ها بهترین کار را دارد. هنگامی که درختان تنش کم را تجربه می کنند، تاریخ گذاری دقیق تر است و اغلب با شکست مواجه می شود. علاوه بر این، درختان به دلیل بیماری یا شرایط آب و هوایی شدید ممکن است در برخی سال ها به هیچ وجه حلقه تولید نکنند و در برخی دیگر دو حلقه تولید کنند.(مرجع) تفاوت‌ها در حلقه‌ها به منطقه بستگی دارد، بنابراین، تقویم دندروکرونولوژیکی باید از نمونه‌های چوبی از همان منطقه تشکیل شده باشد و برای تاریخ‌گذاری نمونه‌های مکان‌های دیگر مناسب نیست. کاج های آمریکایی برای دوستیابی رویدادها در اروپا مناسب نیستند. بنابراین، در دهه ۱۹۸۰، تلاش شد تا با استفاده از بلوط های ایرلندی به گاهشماری بلفاست تغییر داده شود. این نیز شکست خورد. پس از آن، بسیاری از دندروکرونولوژی های محلی مختلف توسعه یافتند. امروزه تنها در ایالت هسن آلمان چهار نوع مختلف وجود دارد.

تاریخ‌گذاری رادیوکربن از این واقعیت بهره می‌برد که گیاهان زنده (و هر چیزی که آنها را می‌خورند) اثری از کربن رادیواکتیو ۱۴ را جذب می‌کنند. هنگامی که یک گیاه یا حیوان می میرد، جذب کربن ۱۴ را متوقف می کند و کربن به دام افتاده در داخل آن به تدریج شروع به پوسیدگی می کند. با شمارش محصولات حاصل از این پوسیدگی، دانشمندان می توانند زمان مرگ گیاه یا حیوان را محاسبه کنند که نشانگر سن اجسام یافت شده در نزدیکی است. اما نسبت کربن ۱۴ به کربن ۱۲ در جو، که یک عنصر کلیدی در محاسبه سن رادیو کربن است، به طور طبیعی در طول زمان در نوسان است. به همین دلیل، گاهی اوقات اتفاق می افتد که موجوداتی که چندین دهه از هم دور از هم زندگی می کردند، سن رادیوکربن یکسانی دارند. اندازه‌گیری‌های تاریخ‌گذاری رادیوکربن، سن‌ها را در «سال‌های رادیوکربنی» نشان می‌دهد، که باید در فرآیندی به نام کالیبراسیون به سن تقویمی تبدیل شوند. برای به دست آوردن منحنی که بتوان از آن برای ربط دادن سال‌های تقویم به سال‌های رادیوکربنی استفاده کرد، به مجموعه‌ای از نمونه‌های دارای تاریخ مطمئن نیاز است که می‌توان آن‌ها را برای تعیین سن رادیو کربن آزمایش کرد. منحنی کالیبراسیون IntCal۲۰ که معمولاً مورد استفاده قرار می گیرد بر اساس تاریخ گذاری حلقه درختی است.(مرجع) بنابراین، اگر تقویم دندروکرونولوژیک نادرست باشد، تاریخ‌گذاری رادیوکربن نیز نتایج نادرستی خواهد داشت.

هریبرت ایلیگ ادعا می کند که هر دو روش تاریخ گذاری از ابتدا به گونه ای تنظیم شده اند که با تاریخ نگاری رسمی مطابقت داشته باشند. اگر کسی بخواهد تاریخ نگاری منطبق با نظریه خود ایجاد کند، به راحتی می توان هر دو روش را برای تأیید صحت آن کالیبره کرد. برای لذت بیشتر، هنگام ایجاد تقویم دندروکرونولوژیک، از روش کربن رادیویی برای رد شدن شکاف ها استفاده شد، در حالی که روش کربن رادیویی با استفاده از تقویم دندروکرونولوژیک کالیبره شد. بنابراین، خطاهای دو روش یکدیگر را تقویت کردند. نظریه هریبرت ایلیگ، همانطور که در ابتدا انتظار می رفت، به عنوان یک احساس کوتاه از بین نرفت. برعکس، بسیاری از اکتشافات، به ویژه اکتشافات باستان شناسی، نسخه رسمی تاریخ را به چالش می کشد.

تنها تقویم بی عیب و نقص حرکت اجرام آسمانی است و مشاهدات نجومی وجود اشتباهات را در گاهشماری رسمی تأیید می کند. در دهه ۱۹۷۰ در مورد کشف هیجان انگیز اخترفیزیکدان آمریکایی رابرت آر. نیوتن با صدای بلند بود.(مرجع) این دانشمند حرکت ماه را در گذشته بر اساس سوابق تاریخی مشاهدات خسوف بررسی کرد. او چیزی شگفت‌انگیز کشف کرد: ماه مانند یک توپ لاستیکی پرش‌های ناگهانی انجام می‌دهد و هرچه به گذشته دورتر می‌رفت، حرکت آن پیچیده‌تر می‌شد. در همان زمان، در زمان ما، ماه کاملا آرام رفتار می کند. نیوتن محاسبات خود را از حرکت ماه بر اساس تاریخ خسوف ها، که از تواریخ قرون وسطی گرفته بود، قرار داد. مشکل این نیست که ماه رفتار عجیبی داشته است، زیرا در واقع هیچ پرش وجود نداشته است، بلکه در عدم دقت در تاریخ‌گذاری خسوف‌ها است. بحث بر سر اینکه حق با کیست پیش آمده است. آیا این نجوم است که می گوید این تاریخ ها باید جابجا شوند یا اسناد تاریخی باعث ایجاد تردیدهای بسیاری در بین محققان شده است؟ آیا تاریخ های مندرج در آنها می تواند مبنایی برای تاریخ گذاری رویدادها باشد؟

گاهشماری عصر تاریک بسیار نامشخص است. هریبرت ایلیگ ادعا می کند که تمام تاریخ قبل از سال ۹۱۱ پس از میلاد، از جمله دوران باستان، به ۲۹۷ سال قبل منتقل شده است. من شخصاً با او موافق نیستم، زیرا وقایع دوران باستان را می توان مستقل از قرون وسطی، مثلاً بر اساس مشاهدات پدیده های نجومی، تاریخ گذاری کرد. بنابراین، من بر این باورم که تحریف گاه‌شماری فقط برای عصر تاریک اعمال می‌شود.. گاهشماری در یک مکان کشیده شده است، اما در جای دیگر فشرده شده است. همچنین اینطور نیست که همه وقایع این دوره به طور مساوی ۲۹۷ سال به عقب برگشته باشند. برخی از آنها به عنوان مثال ۲۰۰ سال به عقب منتقل شده اند، در حالی که برخی دیگر - ۹۷ سال به جلو. دوره جابجایی برای رویدادهای مختلف متفاوت است.


پس از اولین حمله طاعون ژوستینیانوس در سال ۵۴۱ پس از میلاد، این بیماری در قرون بعدی در حال بازگشت بود. چندین موج اصلی طاعون از سوابق تاریخی شناسایی شده است:
۵۸۰-۵۹۰ پس از میلاد - طاعون در فرانسیا
۵۹۰ پس از میلاد - روم و امپراتوری بیزانس
۶۲۷-۶۲۸ پس از میلاد - بین النهرین (طاعون شرو)
۶۳۸-۶۳۹ پس از میلاد - امپراتوری بیزانس، غرب آسیا و آفریقا (طاعون آمواس)
۶۶۴-۶۸۹ پس از میلاد - جزایر بریتانیا (طاعون زرد)
۶۸۰ پس از میلاد - رم و بیشتر ایتالیا
۷۴۶-۷۴۷ پس از میلاد - امپراتوری بیزانس، غرب آسیا و آفریقا

اپیدمی های بعدی به صورت منطقه ای محدود شدند، اما مرگبار آن کم نبود. به عنوان مثال، در سال های ۶۲۷-۶۲۸ پس از میلاد، طاعون نیمی از جمعیت بین النهرین را کشت. در جزایر بریتانیا، اولین طاعون شدید تا سال ۶۶۴ بعد از میلاد ظاهر نشد. و این تا حدودی در تضاد با سوابق وقایع نگاران است که طبق آن طاعون ژوستینیانوس در همان زمان در سراسر جهان موج می زد. امواج پی در پی طاعون در دوره ای از تاریخ رخ می دهد که در آن زمان بندی بسیار مشکوک است. ما نمی توانیم مطمئن باشیم که این همه گیرها واقعاً در سال های ذکر شده در بالا رخ داده اند. این احتمال وجود دارد که اپیدمی هایی که به طور همزمان اتفاق می افتاد در زمان های مختلف تاریخ رخ داده باشند. من فکر می کنم ارزش دارد که به این رویدادها نگاه کنیم تا بررسی کنیم که تاریخ آنها چقدر قابل اعتماد است.

طاعون در روم و فرانسیا (۵۸۰-۵۹۰ پس از میلاد)

گرگوری تور (۵۳۸–۵۹۴ بعد از میلاد) اسقف و اولین مورخ فرانک ها بود. او در برجسته‌ترین کتاب خود، «تاریخ فرانک‌ها» ، تاریخ قرن ششم گال (فرانسه) را توصیف کرد. گرگوری در کتاب خود مطالب زیادی در مورد طاعون هایی که کشورش را تحت تأثیر قرار می دهد نوشت که با بلایای متعدد، ناهنجاری های آب و هوایی و پدیده های مختلف غیر معمول همراه بود. این وقایع یادآور اتفاقاتی است که در طول طاعون ژوستینیانوس رخ داد، اما طبق وقایع نگاری گریگوری، چندین دهه بعد - در سال‌های ۵۸۰-۵۹۰ پس از میلاد - روی داد. شرح زیر ظاهراً مربوط به سال ۵۸۲ میلادی است.

در هفتمین سال سلطنت شاه چیلدبرت، که بیست و یکمین سال چیلپریک و گونترام بود، در ماه ژانویه باران های سیل آسا همراه با رعد و برق و کف زدن های شدید رعد و برق رخ داد. درختان ناگهان شکوفا شدند. (...) در شهر Soissons در روز یکشنبه عید پاک به نظر می رسید که تمام آسمان آتش گرفته است. به نظر می رسید که دو مرکز نور وجود دارد که یکی از آنها بزرگتر از دیگری بود: اما پس از یکی دو ساعت آنها به هم پیوستند و به یک شناور نوری عظیم تبدیل شدند و سپس ناپدید شدند. در منطقه پاریس از ابر خون واقعی بارید ، روی لباس تعداد زیادی از مردم افتاد و آنقدر آنها را آغشته کرد که آنها را با وحشت از تنشان درآوردند. (...) امسال مردم از یک اپیدمی وحشتناک رنج بردند. و تعداد زیادی از آنها توسط یک سری بیماری های بدخیم منتقل شدند که علائم اصلی آن کورک و تومور بود. تعداد کمی از کسانی که اقدامات احتیاطی را انجام دادند موفق شدند از مرگ فرار کنند. ما فهمیدیم که بیماری کشاله ران در همان سال در ناربون بسیار شایع بود و وقتی مردی مورد حمله قرار گرفت، همه چیز با او تمام شد.

گریگوری تور، ۵۸۲ م

History of the Franks, VI.۱۴

گریگوری ناهنجاری های آب و هوایی را بسیار شبیه به آنهایی که از طاعون ژوستینیانوس می شناسیم، توصیف می کند. باران‌های سیل آسا و طوفان‌های شدید حتی در ماه ژانویه وجود داشت. هوا آنقدر آشفته بود که درختان و گلها در ژانویه شکوفا شدند. در سال های بعد، درختان در پاییز شکوفا شدند و برای دومین بار در آن سال میوه دادند. به هر حال، شایان ذکر است که درختان پس از آن به احتمال زیاد در یک سال دو حلقه تولید کردند و این به نفع اشتباهات در تاریخ‌گذاری زمان‌سنجی است. علاوه بر این، وقایع نگار فرانسوی بارها و بارها توصیف کرد که قسمت شمالی آسمان در شب تماماً در آتش بود.(HF VI.۳۳, VII.۱۱, VIII.۸, VIII.۱۷, IX.۵, X.۲۳) او باید شاهد شفق شمالی بوده باشد. شفق های قطبی که حتی از فرانسه قابل مشاهده هستند، نشان دهنده وقوع طوفان های ژئومغناطیسی بسیار شدید ناشی از شعله های خورشیدی قدرتمند است. همه اینها در زمانی اتفاق می افتاد که فرانسه توسط طاعون ویران شده بود. تنها چند نفر توانستند از این بیماری همه گیر جان سالم به در ببرند. در ادامه، گرگوری سایر پدیده های غیرعادی را که در همان سال رخ داده اند فهرست می کند.

زلزله ای در آنجر رخ داد. گرگ ها راه خود را در داخل دیوارهای شهر بوردو پیدا کردند و سگ ها را خوردند و هیچ ترسی از انسان نشان ندادند. نور بزرگی در آسمان دیده شد.

گریگوری تور، ۵۸۲ م

History of the Franks, VI.۲۱

گریگوری چندین بار در مورد زمین لرزه هایی که در آن سال و سال های بعد رخ داده است نوشت.(HF V.۳۳, VII.۱۱, X.۲۳) او همچنین بیش از یک بار در مورد شهاب سنگ های بزرگی نوشت که از کنار آن عبور می کردند و آسمان و زمین را روشن می کردند.(HF V.۳۳, X.۲۳) او همچنین نوشت که در آن زمان اپیدمی‌هایی در میان حیوانات وجود داشت: «در سرتاسر جنگل‌های جنگلی تعداد زیادی گوزن و دیگر جانوران مرده پیدا شدند.»(مرجع) به دلیل کمبود بازی، گرگ ها شروع به گرسنگی کردند. آنها آنقدر مستأصل بودند که وارد شهرها می شدند و سگ ها را می بلعیدند.

در سال ۵۸۳ پس از میلاد، گریگوری برخورد شهاب سنگ، سیل، شفق قطبی و سایر پدیده ها را توصیف کرد. در سال ۵۸۴ دوباره در مورد ناهنجاری های آب و هوایی و طاعون نوشت. اپیدمی ها دام ها را نیز تحت تاثیر قرار دادند.

اپیدمی یکی پس از دیگری گله ها را از بین برد تا اینکه تقریباً هیچ یک از آنها زنده ماند.

گریگوری تور، ۵۸۴ م

History of the Franks, VI.۴۴

پرندگان در اثر بیماری های همه گیر و یخ زدگی مردند. این فرصت بلافاصله توسط ملخ ها استفاده شد که در غیاب دشمنان طبیعی، بدون محدودیت تکثیر شدند. ابرهای عظیم حشرات هر چیزی را که در راه خود با آن روبرو می شدند می بلعیدند.

سفیران پادشاه چیلپریک از اسپانیا به خانه بازگشتند و اعلام کردند که کارپیتانیا، ناحیه اطراف تولدو، توسط ملخ ها ویران شده است ، به طوری که نه درختی باقی نمانده است، نه درخت انگور، نه تکه ای از جنگل. هیچ میوه ای از زمین و هیچ چیز سبزی وجود نداشت که این حشرات آن را نابود نکرده بودند.

گریگوری تور، ۵۸۴ م

History of the Franks, VI.۳۳

در سال ۵۸۵ پس از میلاد آتش از آسمان فرود آمد. احتمالا فوران آتشفشانی بوده است.

در همین سال دو جزیره در دریا توسط آتشی که از آسمان سقوط کرد سوخت. آنها هفت روز تمام در آتش سوختند، به طوری که به همراه ساکنان و گله هایشان کاملاً نابود شدند. آنهایی که به دریا پناه بردند و خود را با سر به اعماق انداختند با مرگی بدتر در آبی که خود را در آن انداخته بودند مردند، در حالی که آنهایی که در خشکی بودند که بلافاصله نمرده بودند در آتش سوختند. همه به خاکستر تبدیل شدند و دریا همه چیز را پوشانده بود.

گریگوری تور، ۵۸۵ م

History of the Franks, VIII.۲۴

در همان سال بارندگی ها و سیلاب ها دائمی بود.

امسال باران شدیدی باریده بود و رودخانه ها آنقدر از آب متورم شده بود که بسیاری از قایق ها غرق شدند. آنها از سواحل خود سرریز کردند، محصولات و علفزارهای نزدیک را پوشاندند و خسارت زیادی وارد کردند. ماه های بهار و تابستان آنقدر مرطوب بودند که بیشتر شبیه زمستان بود تا تابستان.

گریگوری تور، ۵۸۵ م

History of the Franks, VIII.۲۳

در برخی مناطق مدام باران می بارید، اما در جاهای دیگر خشکسالی بود. در اواخر بهار یخبندان بود که محصولات را از بین برد. آنچه را که هوا ویران نکرد ملخ ها آن را بلعیدند. علاوه بر این، اپیدمی ها جمعیت دام را از بین برد. همه اینها در کنار هم، ناگزیر به قحطی در مقیاس بزرگ منجر شد.

در این سال تقریباً کل گول از قحطی رنج برد. بسیاری از مردم نان را از هسته انگور یا گربه فندقی درست می کردند، در حالی که برخی دیگر ریشه سرخس ها را خشک می کردند و به پودر تبدیل می کردند و کمی آرد اضافه می کردند. برخی ساقه های سبز ذرت را می بریدند و به همین ترتیب با آنها رفتار می کردند. خیلی های دیگر که اصلاً آرد نداشتند علف ها را جمع کردند و خوردند و در نتیجه باد کردند و مردند. تعداد زیادی از گرسنگی رنج می بردند تا جایی که می میرند. بازرگانان به طرز غم انگیزی از مردم سوء استفاده کردند و یک خرطوم ذرت یا نصف پیمانه شراب را به یک سوم طلا فروختند. فقرا خود را به بردگی فروختند تا چیزی برای خوردن به دست آورند.

گریگوری تور، ۵۸۵ م

History of the Franks, VII.۴۵

در نوامبر ۵۸۹ پس از میلاد، رعد و برق های بزرگی در رم رخ داد که حتی در تابستان اتفاق نمی افتد. گریگوری می نویسد: «باران سیل آسا بارید. در پاییز رعد و برق شدید بود و آب رودخانه بسیار بالا آمد.» بر اثر بارش های سیل آسا، رودخانه از حاشیه خود طغیان کرد و رم را زیر آب گرفت. انگار از هیچ جا گله مارها در آب ظاهر شدند. اندکی پس از آن، در سال ۵۹۰ میلادی، طاعون بزرگی در این شهر شیوع یافت که تنها تعداد انگشت شماری از مردم از آن جان سالم به در بردند.

در پانزدهمین سال سلطنت شاه چیلدبرت، (...) شماس من (آگیولف) به من گفت که سال قبل، در ماه نوامبر، رودخانه تیبر رم را با سیلابی چنان پوشانده بود که تعدادی از کلیساهای باستانی فروریختند. انبارهای غله پاپ با از دست رفتن چندین هزار بوشل گندم ویران شده بود. مدرسه بزرگی از مارهای آبی از مسیر رودخانه به سمت دریا شنا کردند، در میان آنها اژدهای عظیمی به بزرگی تنه درخت، اما این هیولاها در امواج شور دریا غرق شدند و بدنشان شسته شد. در ساحل در نتیجه یک بیماری همه گیر رخ داد ، که باعث تورم در کشاله ران شد. این از ژانویه شروع شد. اولین کسی که آن را گرفت پاپ پلاژیوس بود، (...) زیرا تقریباً بلافاصله مرد. هنگامی که پلاژیوس مرد، تعداد زیادی از مردم دیگر بر اثر این بیماری از بین رفتند.

گریگوری تور، ۵۹۰ م

History of the Franks, X.۱


بر اساس گزارش های گرگوری، تنها در چند سال تقریباً همه انواع فجایع در گول رخ داده است. زلزله، آفت، ناهنجاری های آب و هوایی و طوفان های ژئومغناطیسی بسیار شدید وجود داشت. تصور اینکه چنین بلایایی در محلی رخ دهد برایم سخت است. از آنجایی که بارندگی ها در گول و رم بود، پس باید در کشورهای دیگر نیز وجود داشته باشد. با این حال، هیچ اثری در تاریخ وجود ندارد که پدیده های مشابه در آن زمان در جاهای دیگر رخ داده باشد. یک توضیح برای این تناقض مطرح می شود. بلایا و طاعون در گل باید همزمان با طاعون ژوستینیان اتفاق افتاده باشد، اما زمان بندی این وقایع تحریف شده است. فکر می کنم کسی می خواست بزرگی و گستردگی آن فجایع را از ما پنهان کند. تغییر گاهشماری کار دشواری نبود، زیرا در آن زمان وقایع نگاران وقایع را با سالهای دوران رایج مشخص نمی کردند. آنها زمان را با سالهای حکومت تعریف کردند. اگر فقط زمان سلطنت یک حاکم به اشتباه تاریخ گذاری شده باشد، پس تمام تاریخ های وقایع در دوران سلطنت او اشتباه است.

گریگوری می نویسد که در همان سالی که طاعون بیداد می کرد (۵۹۰ پس از میلاد)، اختلافی در سرتاسر کلیسا بر سر تاریخ عید پاک که معمولاً توسط چرخه ویکتوریوس تعیین می شد، به وجود آمد.(مرجع) برخی از مؤمنان این عید را یک هفته دیرتر از دیگران جشن گرفتند. جالب است که یک رویداد بسیار مشابه توسط تئوفان توصیف شده است، اما قرار بود در سال ۵۴۶ پس از میلاد، یعنی در زمان طاعون ژوستینیانوس رخ داده باشد. همچنین، اختلافی که تئوفانس توصیف کرد، در مورد جابه‌جایی تاریخ عید به مدت یک هفته بود. تئوفان همچنین اشاره کرد که در سال ۵۴۶ پس از میلاد هوا به طور غیرعادی بارانی بود.(مرجع) این شباهت هر دو داستان نشان می دهد که توصیفات هر دو وقایع نگار احتمالاً به یک واقعه اشاره دارد، اما آنها در دو دوره متفاوت از تاریخ قرار گرفته اند.

پدیده های نجومی در تعیین تاریخ رویدادهای تاریخی بسیار مفید هستند. وقایع نگاران همیشه مشتاق ثبت تاریخ خورشید گرفتگی یا ظهور دنباله دارها بوده اند. هر خورشید گرفتگی یا دنباله دار ویژگی های خاص خود را دارد که نمی توان آنها را با پدیده های دیگر از این نوع اشتباه گرفت. در سال ۵۸۲ پس از میلاد، یعنی در آغاز سلسله بلایای طبیعی، گریگوری ظهور یک دنباله دار بسیار متمایز را مشاهده کرد.

ستاره‌ای که من آن را دنباله‌دار توصیف کرده‌ام، دوباره ظاهر شد، (...) چنان درخشان می‌درخشید و دمش را گسترده می‌کرد. از آن پرتو عظیمی از نور منتشر شد که از دور مانند دود بزرگ بر فراز آتش سوزی به نظر می رسید. در اولین ساعت تاریکی در غرب آسمان ظاهر شد.

گریگوری تور، ۵۸۲ م

History of the Franks, VI.۱۴

گریگوری می نویسد که این دنباله دار در اوایل غروب، در قسمت غربی آسمان قابل مشاهده بود. به شدت می درخشید و دم بسیار بلندی داشت. جالب اینجاست که وقایع نگاران بیزانسی نیز به همین ترتیب نوشته اند که درست قبل از شیوع طاعون ژوستینیانیک، دنباله دار بزرگی شبیه شمشیر در آسمان ظاهر شد. در قرون وسطی، مردم نمی دانستند دنباله دارها چیست، بنابراین این پدیده ها وحشت بزرگی را برانگیخت. آنها را منادی بدبختی می دانستند و در این مورد واقعاً چنین بود. یحیی افسسی دو سال قبل از شیوع طاعون ژوستینیانوس یک دنباله دار بزرگ دید. توصیف او به طرز شگفت انگیزی شبیه گرگوری است.

در همان سال یک ستاره بزرگ و وحشتناک شبیه به نیزه آتش در غروب در ربع غربی آسمان ظاهر شد. درخشش عظیمی از آتش از آن برخاست و آن نیز به شدت درخشید و پرتوهای کوچکی از آتش از آن خارج شد. بنابراین وحشت همه کسانی را که آن را دیدند فرا گرفت. یونانیان آن را "دنباله دار" نامیدند. طلوع کرد و حدود بیست روز قابل مشاهده بود.

یوحنای افسسی

Chronicle of Zuqnin by D.T.M., p. III

از این توصیف متوجه می‌شویم که این دنباله‌دار بزرگ بوده، بسیار درخشان بوده و شکلی بسیار کشیده و شبیه نیزه داشته است. در غروب، در قسمت غربی آسمان قابل مشاهده بود. دنباله‌داری که جان در سال ۵۳۹ بعد از میلاد مشاهده کرد، باید همان دنباله‌داری باشد که در تواریخ گرگوری در سال ۵۸۲ میلادی ثبت شده است! این نمی تواند تصادفی باشد. هر دو وقایع نگار رویدادهایی را که در یک زمان اتفاق افتاده اند توصیف کرده اند، اما مورخان تاریخ های متفاوتی را برای آنها تعیین کرده اند. اکنون می توان مطمئن بود که بلایای فرانسه همزمان با بیزانس و سایر کشورها اتفاق افتاده است.

همچنین پروکوپیوس همان دنباله‌دار را در سال ۵۳۹ پس از میلاد مشاهده کرد، اگرچه توصیف او کمی متفاوت است.

در آن زمان نیز دنباله دار ظاهر شد، در ابتدا تقریباً به اندازه یک مرد بلند قد، اما بعداً بسیار بزرگتر. و انتهای آن به سمت مغرب و ابتدای آن به طرف مشرق بود و از پشت خود خورشید پیروی می کرد. زیرا خورشید در برج جدی بود و در قوس. و برخی آن را "شمشیرماهی" نامیدند، زیرا طول خوبی داشت و در نوک آن بسیار تیز بود، و برخی دیگر آن را "ستاره ریش دار" نامیدند. بیش از چهل روز دیده شد.

پروکوپیوس قیصریه ۵۳۹ م

The Persian War, II.۴

پروکوپیوس بیش از ۴۰ روز این دنباله دار را مشاهده کرد، در حالی که یحیی افسوس فقط ۲۰ روز آن را دید. این امکان وجود دارد که از مکان های مختلف، مدت زمان بیشتری قابل مشاهده باشد. پروکوپیوس می نویسد که این دنباله دار هم در غرب و هم در شرق قابل مشاهده بود. من فکر می کنم نکته این است که دنباله دار در صبح و عصر ظاهر می شد. صبح قسمت جلویی آن از پشت افق در شرق ظاهر شد و عصر بعد از چرخش ۱۸۰ درجه ای زمین، دم دنباله دار در قسمت غربی آسمان نمایان شد. همین دنباله دار توسط شبه زکریا رتور نیز ثبت شده است:

در سال یازدهم ژوستینیانوس، یعنی سال ۸۵۰ یونانیان، در ماه کانون، دنباله‌داری بزرگ و مهیب در شامگاه [به مدت] بسیاری روزها در آسمان ظاهر شد.

شبه زکریا رتور

The Chronicle of P.Z.R.

این وقایع نگار اطلاعات ارزشمندی را در اختیار ما قرار می دهد که این دنباله دار در ماه کانون یعنی در آذرماه رصد شده است.

اگر کسی هنوز شک دارد که وقایع دهه ۵۸۰ همان رویدادهای دهه ۵۳۰ است، می توانم یک دلیل دیگر به شما ارائه دهم. گریگوری همچنین برخورد شهاب سنگی را که ظاهراً در سال ۵۸۳ پس از میلاد اتفاق افتاده است، توصیف کرد. با اینکه در آن زمان شب تاریک بود، ناگهان به اندازه ظهر روشن شد. توصیف او بسیار شبیه به آنچه توسط یک راهب ایتالیایی در سال ۵۴۰ پس از میلاد نوشته شده است.

در شهر تور در ۳۱ ژانویه، (...) زنگ به تازگی برای تشک به صدا درآمده بود. مردم بلند شده بودند و در راه کلیسا بودند. آسمان ابری بود و باران می بارید. ناگهان توپ بزرگی از آتش از آسمان افتاد و مسافت قابل توجهی را در هوا طی کرد و چنان درخشان بود که دید به همان اندازه در اوج ظهر واضح بود. سپس بار دیگر پشت ابر ناپدید شد و دوباره تاریکی فرو رفت. رودخانه ها بسیار بالاتر از حد معمول بالا آمدند. در منطقه پاریس، رودخانه سن و رودخانه مارن چنان سیلابی بود که قایق های زیادی بین شهر و کلیسای سنت لارنس غرق شدند.

گریگوری تور، ۵۸۳ م

History of the Franks, VI.۲۵

اگر به تاریخ اوایل قرون وسطی بپردازیم، متوجه می شویم که شهاب سنگ های بزرگ به ندرت سقوط می کنند، اما زمانی که سقوط می کنند، به اندازه کافی عجیب، همیشه درست در زمان طاعون سقوط می کنند. و بنا به دلایلی دوست دارند دقیقا در زمان متین سقوط کنند... این خیلی قابل اعتماد به نظر نمی رسد. در واقع، هر دو وقایع نگار یک رویداد را توصیف کردند، اما مورخان تاریخ های متفاوتی را برای آنها تعیین کردند. تاریخ این دوره طولانی شد تا این واقعیت پنهان شود که همه این فجایع عظیم در یک زمان اتفاق افتاده است.

طاعون در رم و جزایر بریتانیا (۶۶۴–۶۸۹ پس از میلاد)

اگرچه طاعون ژوستینیانیک به بریتانیای کبیر رسید، اما در تاریخ می توان اشاره های بسیار کمی به این رویداد یافت. اولین اپیدمی طاعون به خوبی مستند شده در این کشور تنها در سال های ۶۶۴-۶۸۹ پس از میلاد ظاهر شد و به عنوان طاعون زرد شناخته می شود.(مرجع) این بیماری همه گیر ایرلند و بریتانیا را به جز بخش بزرگی از اسکاتلند تحت تأثیر قرار داد. راهب و وقایع نگار انگلیسی، بِدِ ارجمند (۶۷۲–۷۳۵ بعد از میلاد) نوشت که بیماری طاعون سراسر کشور را فراگرفته است. تاریخ طاعون در انگلستان را می توان به دو مرحله کاملاً مشخص تقسیم کرد: موج اول ۶۶۴-۶۶۶ پس از میلاد و دوم از ۶۸۳-۶۸۶ پس از میلاد، با سایر شیوع های پراکنده در سال های میانی.(مرجع)

در سالنامه های ایرلندی، موج دوم از سال ۶۸۳ به عنوان "مرگ و میر کودکان" نامیده می شود. این اصطلاح نشان می دهد که موج دوم عمدتاً کودکان را تحت تأثیر قرار می دهد. بزرگسالان باید قبلاً پس از مواجهه قبلی با باکتری طاعون مصونیت داشته باشند. عود طاعون مرگ سیاه مشابه به نظر می رسید.

۶۸۳ پس از میلاد: آغاز مرگ و میر کودکان در ماه اکتبر.

Annals of Ulster

در تاریخ طاعون زرد، شباهت های زیادی با تاریخ طاعون ژوستینیانوس یافت می شود. این همزمانی وقایع این شبهه را ایجاد می کند که هر دو اپیدمی در واقع یک بیماری همه گیر هستند که حدود ۱۳۸ سال از نظر زمانی تقسیم شده و از هم جدا شده اند. به عنوان مثال، همانطور که می دانیم در سال ۵۳۶ پس از میلاد خورشید توسط گرد و غبار پوشیده شده بود، نور کمی می داد و رنگ مایل به آبی داشت و ماه خالی از شکوه بود. و ۱۳۸ سال بعد، یعنی در سال ۶۷۴ پس از میلاد، وقایع نگاری ایرلندی گزارش می دهد که رنگ ماه قرمز شد. در همان سال، شفق شمالی در ایرلند نیز مشاهده شد.

۶۷۴ بعد از میلاد: ابری نازک و لرزان به شکل رنگین کمان در چهارمین شب زنده داری در ششمین فریا قبل از عید پاک ظاهر شد و از شرق به غرب در آسمان صاف امتداد داشت. ماه رنگ خون گرفت.

Annals of Ulster

اولین اشاره به وجود طاعون ژوستینیانوس در جزایر بریتانیا در مدخل مرگ شاه آرتور در سال ۵۳۷ پس از میلاد آمده است. با این حال، سال ۵۴۴ معمولاً به عنوان آغاز همه گیری در جزایر پذیرفته شده است.(مرجع) اینها ممکن است دو موج متفاوت طاعون بوده باشند. بنابراین، موج دوم ۸ سال پس از تاریک شدن خورشید در سال ۵۳۶ پس از میلاد آغاز شد. وقایع مشابه در قرن آینده نیز تکرار می شود. ۹ سال پس از ماه قرمز سال ۶۷۴، یعنی در سال ۶۸۳ میلادی، موج دوم طاعون زرد در جزایر رخ می دهد. حتی شباهت های بیشتری در هر دو داستان وجود دارد. به عنوان مثال، در سال ۵۴۷ پس از میلاد مائلگن - پادشاه گوئیند در ولز - در طاعون ژوستینیان می میرد.(مرجع) و در سال ۶۸۲ پس از میلاد کادوالدر - یکی دیگر از پادشاهان گوئیند - در اثر طاعون زرد می میرد.(مرجع) همچنین در سال ۶۶۴ در کلیسا در مورد تاریخ عید پاک اختلافی رخ داد، همانطور که در سال های ۵۴۶ و ۵۹۰ میلادی چنین بود. باز هم، اختلاف مربوط به چرخه ویکتوریوس بود و همچنین مربوط به به تعویق انداختن جشن به مدت یک هفته بود. چه تصادف خارق‌العاده‌ای... و از این دست تصادف‌ها بیشتر است.

آدامنان (۶۲۴–۷۰۴ بعد از میلاد) یک راهبایی و هیژوگرافی اهل اسکاتلند بود. او نوشت که طاعون که در روزگار او غالب بود (طاعون زرد) در بیشتر نقاط جهان گسترش یافت. فقط اسکاتلند در امان ماند که او آن را به شفاعت سنت کلمبا نسبت داد. به نظر من تراکم کم جمعیت و آب و هوای خشن اسکاتلند در اینجا اهمیت بیشتری داشت.

آنچه را که در مورد طاعون که در زمان خودمان دو بار از بخش بزرگی از جهان بازدید کرده است بیان کنیم، به نظر من شایسته است که در میان معجزات سنت کلمبا به حساب بیاید. زیرا، ناگفته نماند کشورهای دیگر و بزرگ‌تر اروپا، از جمله ایتالیا، ایالات رومی، و استان‌های سیزالپین گول، با ایالات اسپانیا نیز که فراتر از پیرنه، این جزایر دریا، ایرلند و بریتانیا قرار دارند، دو بار در سراسر گستره خود به جز در میان دو قبیله پیکت ها و اسکاتلندی های بریتانیا توسط یک بیماری مهیب ویران شده اند.

آدومنان ایونا

Life of St. Columba, Ch. XLVII

آدامنان به صراحت می نویسد که طاعون زرد بخشی از یک بیماری همه گیر بود که در سراسر جهان گسترش یافت! حتی دوبار! بنابراین دو موج از یک بیماری همه گیر جهانی وجود داشت که به سرعت به وقوع پیوست. با این حال، در دایره المعارف ها اشاره ای به این موضوع نشده است که یک قرن پس از طاعون ژوستینیانوس طاعون دیگری به همان اندازه بزرگ وجود داشته است. با این حال، امکان ندارد که چنین رویداد مهمی مورد توجه قرار نگیرد. اما، اگر در نظر بگیریم که هر دو همه‌گیری جهانی در واقع یک رویداد واحد بوده‌اند، آن‌گاه همه چیز سر جای خودش قرار می‌گیرد.

اگر هنوز شک دارید که تاریخ طاعون زرد و تاریخ طاعون ژوستینیانیک یکسان هستند، به نقل قول زیر نگاهی بیندازید. بدی بزرگوار در وقایع نگاری خود می نویسد که راهبه های صومعه برسینگوم (لندن) شاهد یک معجزه خارق العاده بودند. این در حدود سال ۶۷۵ بعد از میلاد اتفاق افتاد.

در زمان بیماری طاعون ، که قبلاً اغلب ذکر شد، که سراسر کشور را ویران کرد... در یک شب، پس از آن که تشریف خوانده شد و آن کنیزان مسیح از کلیسای خود بیرون رفتند،... و سرودهای مرسوم را برای ستایش می خواندند. خداوند، ناگهان نوری از آسمان ، مانند یک پوشش بزرگ، بر همه آنها نازل شد... نوری درخشان، در مقایسه با آن که خورشید در ظهر روز تاریک به نظر می رسید... درخشش این نور آنقدر زیاد بود که یکی از برادران بزرگتر، که در همان زمان با دیگری کوچکتر از خودش در نمازخانه خود بودند، صبح گفتند که پرتوهای نوری که از درها و پنجره ها وارد می شد، به نظر می رسید از حداکثر روشنایی روز فراتر رفته است.

بِدِ ارجمند، در حدود ۶۷۵ بعد از میلاد

Bede’s Ecclesiastical History of England, Ch. VII

همانطور که می بینیم، بدی بزرگوار توصیفی مشابه با توضیحات راهب بندیکت (۵۴۰ پس از میلاد) و گریگوری تورز (۵۸۳ پس از میلاد) ارائه می دهد. هر سه می نویسند که آسمان در زمان متین روشن شد. اگر تاریخ رسمی را باور کنیم، پس باید نتیجه بگیریم که شهاب سنگ ها در سال های بسیار متفاوت سقوط می کنند، اما به دلایلی همیشه در یک ساعت سقوط می کنند. با این حال، من فکر می کنم توضیح بسیار ساده تر این است که همه وقایع نگاران یک حادثه را گزارش کرده اند، اما در سال های مختلف تاریخ قرار گرفته است. و به این ترتیب تاریخ طاعون در طول دو قرن گسترش یافت. طاعون زرد همان طاعون ژوستینیان است، اما از دیدگاه جزایر بریتانیا توصیف شده است.

جالب اینجاست که می توان سوابق مربوط به قرن هفتم را نیز یافت که به وقوع ناهنجاری های آب و هوایی مشخصه یک فاجعه جهانی اشاره می کند. راهب ایتالیایی پل دیاکون (حدود ۷۲۰ - حدود ۷۹۸) می نویسد که در سال ۶۷۲ پس از میلاد بارندگی های شدید و رعد و برق های بسیار خطرناکی وجود داشت.

در آن زمان چنان طوفان‌های بارانی و رعد و برق‌هایی وجود داشت که هیچ‌کس قبلاً به یاد نیاورده بود، به طوری که هزاران انسان و حیوان بر اثر ضربات رعد و برق کشته شدند.

پل شماس، ۶۷۲ م

History of the Lombards, V.۱۵

پل شماس همچنین در مورد طاعونی می نویسد که در حدود سال ۶۸۰ پس از میلاد، جمعیت رم و سایر نقاط ایتالیا را از بین برد.

در این زمان‌ها، در حین تلقین هشتم ، ماه دچار خسوف شد. همچنین خورشید گرفتگی تقریباً در همان زمان در پنجمین روز قبل از هیچکدام ماه مه [۲ مه] در حدود ساعت ۱۰ روز رخ داد. و در حال حاضر به مدت سه ماه، یعنی در تیر، مرداد و شهریور، آفت بسیار شدیدی در پی داشت و انبوه جان باختگان به حدی بود که حتی پدر و مادر با فرزندان و برادران و خواهران خود را دو به دو بر روی قفسه گذاشتند. به مقبره های خود در شهر رم هدایت شدند. و به همین ترتیب این آفت نیز تیسینوم را خالی از سکنه کرد به طوری که همه شهروندان به رشته کوه ها و مکان های دیگر گریختند و علف ها و بوته ها در بازار رشد کردند. و در سراسر خیابان های شهر.

پل شماس، ۶۸۰ م

History of the Lombards, VI.۵

شهر به قدری خالی از سکنه بود که علف در خیابان ها رشد کرد. بنابراین، دوباره، بیشتر جمعیت رم از بین رفتند. من فکر می کنم همان طاعون در رم بود که وقایع نگاری گرگوری تورز به سال ۵۹۰ بعد از میلاد برمی گردد.

به گفته پل شماس، طاعون در رم درست پس از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی در حدود سال ۶۸۰ بعد از میلاد شروع شد. پل این ماه گرفتگی ها را با چشمان خود ندید، زیرا چندین دهه بعد به دنیا آمد. او احتمالاً آنها را از وقایع نگاران قبلی کپی کرده است. اطلاعات مربوط به کسوف ها بسیار ارزشمند است زیرا به ما امکان می دهد تاریخ واقعی این رویدادها را کشف کنیم. با کمک شبیه سازی کامپیوتری می توان حرکت اجرام آسمانی را بازسازی کرد. به این ترتیب دانشمندان می توانند به طور دقیق روز و حتی ساعت کسوف هایی را که هزاران سال پیش رخ داده یا در آینده رخ می دهد، تعیین کنند. ناسا در وب سایت خود تاریخ و زمان کسوف های ۴ هزار سال گذشته را منتشر می کند.(مرجع) همانطور که وقایع نگار می نویسد، به راحتی می توانیم بررسی کنیم که آیا واقعاً چنین کسوف هایی در سال ۶۸۰ وجود داشته است.

پولس می نویسد که این همه گیری درست پس از ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی، که تقریباً در همان زمان اتفاق افتاد، آغاز شد. او تاریخ خورشید گرفتگی را ۲ اردیبهشت می دهد حتی مشخص می کند که دقیقا ساعت ۱۰ بوده است. به گفته مورخان، این گزارش مربوط به سال ۶۸۰ است. من لیستی را در سایت ناسا بررسی کردم تا ببینم آیا خورشید گرفتگی در ۲ می ۶۸۰ رخ داده است یا خیر. یک خورشید گرفتگی در همان تاریخ ۳ سال بعد - در ۲ می ۶۸۳.(مرجع)

جریان خورشید گرفتگی ۲ مه ۶۸۳ پس از میلاد

طبق شبیه سازی کامپیوتری، خورشید گرفتگی ۲ می ۶۸۳ در قسمت شمالی اروپا قابل مشاهده بود، بنابراین احتمالا توسط وقایع نگاران بریتانیایی و ایرلندی مشاهده شده است. فاز مرکزی خورشیدگرفتگی در ساعت ۱۱:۵۱ صبح بود. یک خورشید گرفتگی جزئی معمولاً برای ۲ تا ۳ ساعت قابل مشاهده است، بنابراین از بریتانیا باید از حدود ساعت ۱۰:۳۰ صبح قابل مشاهده می بود، یعنی در واقع یک خورشید گرفتگی در آن رخ داده است. ۲ مه در ساعت ۱۰ - دقیقاً همانطور که پل شماس نوشت. و جالب اینجاست که طبق وب سایت ناسا، فقط نیم ماه قبل - در ۱۷ آوریل ۶۸۳ - یک ماه گرفتگی نیز رخ داده است.(مرجع) بنابراین، شکی نیست که این جفت گرفتگی بوده که وقایع نگار درباره آن نوشته است. می دانیم که طاعون در رم درست پس از کسوف آغاز شد. بنابراین، ما در نهایت موفق به یافتن تاریخ قابل اعتماد برای طاعون شدیم! دقیقا در سال ۶۸۳ بود!

بدی بزرگوار در وقایع نگاری خود اشاره کرد که خورشید گرفتگی در ۳ می بود. به جای ۲ مه، او ۳ مه را نوشت. بدی بزرگوار عمدا تاریخ را یک روز به جلو منتقل کرد. به گفته مورخان، این برای تنظیم چرخه عید پاک بود تا اختلاف بر سر تاریخ جشن در آینده تکرار نشود. اما جالب اینجاست که بدی بزرگوار با دقت متوجه شد که کسوف در ساعت ۱۰ رخ داده است، بنابراین او مطمئناً در مورد همان خسوف پولس می نوشت. بدی بزرگوار همچنین نوشت که در سال کسوف طاعون در بریتانیا شروع شد.

خورشید گرفتگی در روز سوم اردیبهشت، حدود ساعت دهم روز رخ داد. در همان سال، یک آفت ناگهانی ابتدا مناطق جنوبی بریتانیا را خالی کرد، و سپس به استان نورثومبریا حمله کرد، کشور دور و نزدیک را ویران کرد و تعداد زیادی از مردان را نابود کرد.... علاوه بر این، این طاعون در جزیره ایرلند نیز به طرز فاجعه باری غلبه کرد.

بدی بزرگوار، ۶۶۴ م

Bede’s Ecclesiastical History of England, Ch. XXVII

یادداشت های بدی بزرگوار به وضوح نشان می دهد که طاعون زرد در جزایر بریتانیا درست پس از کسوف سال ۶۸۳ پس از میلاد آغاز شد. همانطور که می دانیم در همان سال تواریخ ایرلندی مرگ و میر کودکان را ثبت می کند. پس باید بیده درباره آغاز موج دوم طاعون نوشته باشد. موج اول باید چندین سال زودتر شروع شده باشد.

مورخان سخنان بیده را به شیوه ای متفاوت تفسیر می کنند. آنها معتقدند که وقایع نگار در مورد خورشید گرفتگی متفاوتی نوشته است - در مورد خورشید گرفتگی که در ۱ مه ۶۶۴ رخ داد. بر این اساس، مورخان به این نتیجه رسیده اند که شیوع طاعون در جزایر باید در سال ۶۶۴ پس از میلاد رخ داده باشد. با این حال، شبیه سازی ها نشان می دهد که خورشید گرفتگی سال ۶۶۴ بعد از میلاد در اروپا تنها حدود ساعت ۶ بعد از ظهر قابل مشاهده بوده است.(مرجع) بنابراین قطعاً این کسوف نبود که وقایع نگاران درباره آن نوشتند. وقایع نگاران دقیقاً خاطرنشان کردند که کسوف در ساعت ۱۰ رخ داده است، به طوری که هیچ کس در مورد این که منظور آنها کسوف است شک نداشته باشد. اما به هر حال مورخان اشتباه کرده اند... بی شک در مورد موج دوم طاعون سال ۶۸۳ بعد از میلاد نوشته است، بنابراین نمی توان از سخنان او استنباط کرد که موج اول در سال ۶۶۴ شروع شده است. ممکن است چندین سال بعد باشد.

تاریخ گذاری بر اساس کسوف تایید می کند که موج دوم طاعون زرد در سال ۶۸۳ بعد از میلاد شروع شد. من همچنین توانستم کشف کنم که طاعون زرد تقریباً تمام جهان را فرا گرفته است و در واقع همان همه گیری طاعون ژوستینیان است. با توجه به این امر، طاعون ژوستینیانوس در قسطنطنیه و در سراسر جهان باید در همین سال ها، یعنی در دهه های ۶۷۰ و ۶۸۰ باشد.

طاعون ۷۴۶-۷۴۷ پس از میلاد

قطعات بعدی پازل که فاجعه جهانی را نشان می دهد را می توان در اواسط قرن هشتم یافت. تاریخ به ما می گوید که در حدود سال های ۷۴۷–۷۴۹ پس از میلاد یک سری زمین لرزه های قدرتمند در خاورمیانه رخ داد. علاوه بر این، در ۷۴۶-۷۴۷ پس از میلاد یا بر اساس منابع دیگر در ۷۴۹-۷۵۰ پس از میلاد،(مرجع) طاعون بوبونیک میلیون ها نفر را در غرب آسیا، آفریقا و امپراتوری بیزانس به ویژه در قسطنطنیه کشت. به نوبه خود، در سال ۷۵۴، یک دنباله دار منحصر به فرد در آسمان ظاهر شد.

در این سال طاعون در همه جا شیوع یافت، به ویژه در عثور، یعنی موصل. در این سال نیز و پیش از طلوع خورشید، دنباله‌داری معروف به سیف (شمشیر) در شرق به سمت غرب آسمان ظاهر شد.

میکائیل سوری، ۷۵۴ م

The Chronicle of Michael Rabo, XI.۲۴

بار دیگر، در دوره ی یک طاعون وحشتناک و زمین لرزه، سوابقی از یک دنباله دار شبیه شمشیر را می یابیم. وقایع نگار می نویسد که دنباله دار در شرق به سمت قسمت غربی آسمان ظاهر شد. من نمی دانم منظور نویسنده از نوشتن این جمله چیست، اما آن را با توصیف پروکوپیوس مرتبط می دانم که به دنباله دار سال ۵۳۹ اشاره می کند: "پایان آن به سمت غرب و ابتدای آن به سمت شرق بود". به گفته میکائیل سوری، این دنباله دار در سال ۷۵۴ پس از میلاد و چندین سال پس از زلزله های بزرگ دیده شده است. وقایع نگار اضافه می کند که در همان سال طاعون شیوع یافت. در زمان طاعون ژوستینیانوس، توالی وقایع کاملاً مشابه بود.

سیتوپولیس یکی از شهرهایی بود که در زلزله سال ۷۴۹ میلادی ویران شد

زمین لرزه ای ویرانگر که در ادبیات علمی به زمین لرزه ۷۴۹ معروف است، مرکز آن در جلیل بود.(مرجع) مناطقی که بیشترین آسیب را دیدند بخش هایی از فلسطین و غرب ماوراء اردن بود. بسیاری از شهرهای سراسر شام ویران شدند. بر اساس گزارش ها، شدت زلزله بی سابقه بوده است. تعداد کشته شدگان ده ها هزار نفر بود. زمین برای روزهای زیادی به لرزش ادامه داد و بازماندگان زلزله در فضای باز ماندند تا این که لرزش متوقف شد. دلایل محکمی برای این باور وجود دارد که بین سال‌های ۷۴۷ و ۷۴۹ دو یا یک سری زمین‌لرزه رخ داده است که بعداً به دلایل مختلف، از جمله به دلیل استفاده از تقویم‌های مختلف در منابع مختلف، به یکی تبدیل شدند.

میکائیل شامی نوشت که روستایی در نزدیکی کوه تابور به مسافت چهار مایلی حرکت کرده است. منابع دیگر از وقوع سونامی در دریای مدیترانه، پس‌لرزه‌هایی در دمشق که چند روز به طول انجامید و شهرها در زمین فرو رفت، گزارش دادند. بر اساس گزارش ها، تعدادی از شهرها از مناطق کوهستانی به سمت دشت های کم ارتفاع سرازیر شدند. بنا بر گزارش ها، شهرهای در حال حرکت در فاصله حدود ۶ مایلی (۹.۷ کیلومتری) از موقعیت اصلی خود متوقف شدند. گزارش های شاهدان عینی از بین النهرین گزارش دادند که زمین در فاصله ۲ مایلی (۳.۲ کیلومتری) شکافته شد. از این شکاف نوع جدیدی از خاک بیرون آمد، بسیار سفید و شنی. به گفته یک وقایع نگار سوری، زمین لرزه ها تنها بخشی از یک رشته بلایای وحشتناک بود. توصیف او بسیار یادآور وقایع رخ داده در طاعون ژوستینیان است.

در آذرماه امسال یخبندان شدید رخ داد و رودخانه های بزرگ به قدری یخ زدند که امکان عبور از آنها وجود داشت. ماهی مثل تپه انباشته شد و در ساحل مرد. به دلیل باران کم، قحطی شدید رخ داد و طاعون شیوع یافت. کشاورزان و زمین داران فقط برای نانی که شکمشان را سیر کند به دنبال کار می گشتند و کاری برای استخدام پیدا نمی کردند. زمین لرزه های دائمی اینجا و آنجا رخ می داد، حتی در صحرای اعراب. کوه ها به هم نزدیک شدند. در یامان، تعداد میمون ها به قدری افزایش یافت که مردم را مجبور به ترک خانه های خود کردند. حتی تعدادی از آنها را هم خوردند.

در ژوئن همان سال علامتی به شکل سه در آسمان ظاهر شد ستون های آتش. در سپتامبر دوباره ظاهر شد. در سال بعد، چیزی شبیه به نیمه ماه در شمال آسمان ظاهر شد. به آرامی به سمت جنوب حرکت کرد، سپس به سمت شمال بازگشت و سقوط کرد. در اواسط ماه مارس همان سال، آسمان مملو از غبار ریز و متراکم بود که تمام نقاط جهان را پوشانده بود.... در پایان ژانویه، دنباله دارهای پراکنده در آسمان دیده می‌شدند و از هر طرف به شدت یکدیگر را قطع می‌کردند که گویی درگیر دعوا بودند.... بسیاری بر این باور بودند که این نشانه ها نماد جنگ، خونریزی و تنبیه مردم است. در واقع این عذاب ها شروع شد که اول آن طاعون بود که همه جا را فرا گرفت، مخصوصاً در جزیره که پنج هزار نفر قربانی آن شدند. در غرب، قربانیان بی شمار بودند. در منطقه بصره هر روز بیست هزار نفر کشته می شدند. علاوه بر این، قحطی تشدید شد و روستاها ویران شدند. صاحبان غلات سرگین حیوانات را مخلوط کردند با دانه های انگور، آن را خورد و از آن نان درست کرد. بلوط ها را زمین می کردند و از آن نان درست می کردند. حتی پوست بز و گوسفند را می جویدند. با وجود این خشم عظیم، مردم توبه نکردند. همانا پریشانی برطرف نشد تا اینکه توبه کردند.

در همین حال، زلزله ای در دمشق برای چند روز رخ داد و شهر را مانند برگ درختان لرزاند.... تعداد زیادی از شهروندان دمشق جان باختند. علاوه بر این، هزاران نفر در غوطه (باغ های میوه دماسوس) و درایا کشته شدند. شهرهای بصره، یاوه (نوا)، درعا بالبک و مرج عیون ویران شد و چشمه آب آن دومی به خون تبدیل شد. سرانجام با توبه شهروندان این شهرها و دعای مستمر آب فرو رفت. روی دریا، طوفان خارق‌العاده‌ای رخ داد که امواج آن چنان ظاهر شدند که گویی به آسمان می‌روند. دریا مانند آبی بود که در دیگ می جوشد و صداهای خشمگین و هولناکی از آن بیرون می آمد. آب ها از حد معمول خود فراتر رفت و بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی را ویران کرد.... دهکده ای در نزدیکی کوه تابور با ساختمان ها و خانه هایش کنده شد و به فاصله چهار مایلی دور ریخته شد ، اما یک سنگ از ساختمان آن سقوط نکرد. هیچ انسان و حیوانی حتی یک خروس تلف نشد.

میخائیل شامی، ۷۴۵ م

The Chronicle of Michael Rabo, XI.۲۲

میکائیل سوری وقایع نگار گزارش می دهد که همه این حوادث فاجعه بار از جمله زلزله بزرگ و طاعون در سال ۷۴۵ بعد از میلاد آغاز شد. اما پیش از این او نوشته بود که طاعون در سال ۷۵۴ میلادی آغاز شد. اینها می توانستند دو موج متفاوت طاعون باشند که ۹ سال از یکدیگر جدا شده بودند. این شباهت دیگری به بیماری همه گیر است که از توضیحات سایر وقایع نگاران برای ما شناخته شده است. روایت مایکل از ظهور دنباله دار شمشیر تنها تأیید می کند که اینها همان رویدادها بودند. و همه اینها در واقع زمانی در سالهای ۶۷۰/۶۸۰ پس از میلاد اتفاق افتاد.

طاعون آمواس (۶۳۸–۶۳۹ بعد از میلاد)

بین سالهای ۶۳۸ و ۶۳۹ پس از میلاد، طاعون دوباره آسیای غربی، آفریقا و امپراتوری بیزانس را درنوردید. طاعون آمواس بیش از هر اپیدمی دیگری تا زمان مرگ سیاه قرن چهاردهم در منابع عربی مورد توجه قرار گرفت. زمانی در طی یک خشکسالی ۹ ماهه در سوریه که اعراب آن را «سال خاکستر» نامیده‌اند، رخ داد. در آن زمان در عربستان نیز قحطی بود.(مرجع) و چند سال قبل از آن زلزله هایی نیز رخ داد. همچنین یک دنباله دار که با شکلش متمایز می شد در کنار آن پرواز کرد.

در همان زمان زلزله ای در فلسطین رخ داد. و علامتی در آسمان به نام دوکیت در جهت جنوب پدیدار شد که فتوح اعراب را پیش‌بینی می‌کرد. سی روز باقی ماند و از جنوب به شمال حرکت کرد و شمشیری شکل بود.

تئوفان اعتراف کننده، ۶۳۱ م

The Chronicle of T.C.

همانطور که در حدود سال ۷۴۵ بعد از میلاد اتفاق افتاد، این بار نیز زلزله ای در فلسطین رخ می دهد و یک دنباله دار شمشیر مانند ظاهر می شود! اعراب آن را به مدت ۳۰ روز مشاهده کردند که شبیه به وقایع نگارانی است که در سال ۵۳۹ میلادی (به مدت ۲۰ یا ۴۰ روز) آن را مشاهده کردند. تنها تفاوت این است که در اینجا دنباله دار در جنوب و شمال دیده می شد، در حالی که در سال ۵۳۹ پس از میلاد در شرق و غرب دیده می شد. با این وجود، شباهت بسیار زیاد است و من فکر می کنم می توانند توصیفی از یک دنباله دار باشند.

این دنباله دار قبل از فتوحات بزرگ اعراب بود. سلسله فتوحات اسلامی در قرن هفتم و هشتم یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ جهان بود که منجر به پیدایش تمدن جدیدی به نام خاورمیانه اسلامی و عربی شد. اسلام که قبلاً محدود به عربستان بود، به یک دین بزرگ جهانی تبدیل شد. فتوحات مسلمانان منجر به فروپاشی امپراتوری ساسانی (فارس) و خسارات بزرگ سرزمینی برای امپراتوری بیزانس شد. ارتش مسلمانان در طول صد سال موفق به ایجاد یکی از بزرگترین امپراتوری های تاریخ شدند. تخمین زده می شود که خلافت اسلامی در دوران شکوفایی خود مساحتی بالغ بر ۱۳ میلیون کیلومتر مربع (۵ میل مایل مربع) را شامل می شد.

یکی از بزرگترین رازهای تاریخی این است که چگونه اعراب توانستند چنین سرزمین وسیعی را در مدت کوتاهی فتح کنند. با این حال، اگر فرض کنیم که این اتفاق درست پس از یک فاجعه بزرگ جهانی رخ داده است، ناگهان همه چیز روشن می شود. بیزانس و ایران در مناطق لرزه خیز قرار داشتند و به همین دلیل به شدت تحت تأثیر زلزله قرار گرفتند. تمام شهرهای بزرگ این مناطق ویران شدند. دیوارهای شهر فرو ریخت و این به اعراب اجازه داد تا از آن عبور کنند. بعد، امپراتوری های بزرگ توسط طاعون خالی از سکنه شدند، که احتمالاً اعراب را نیز گرفتار کرد، اما به میزان کمتر. شبه جزیره عربستان جمعیت کمتری داشت، بنابراین طاعون در آنجا خرابی چندانی ایجاد نکرد. آن کشورهای توسعه یافته تر و پرجمعیت تر به طور کامل ویران شدند. به همین دلیل بود که اعراب بدون مشکل موفق شدند آنها را فتح کنند.

بازنشانی در قرن پنجم

اشارات مشابهی به یک فاجعه جهانی نیز در تاریخ قرن پنجم یافت می شود. در اینجا شایسته است به روایت هیداتیوس که اسقف و نویسنده ای از استان روم غربی گالاسیا (اسپانیا) بود، اشاره کنیم. هیداتیوس در تواریخ خود می نویسد که در سال ۴۴۲ پس از میلاد یک دنباله دار در آسمان ظاهر شد.

یک دنباله دار در ماه دسامبر شروع به ظهور کرد و متعاقباً برای چندین ماه قابل مشاهده بود و نشانه ای از یک آفت بود که تقریباً در سراسر جهان پخش شد.

هیداتیوس، ۴۴۲ م

Chronicon

خیلی جالبه! دنباله‌داری ظاهر می‌شود که خبر از طاعون می‌دهد و نه هر طاعونی، بلکه یک طاعون جهانی! با این حال، تاریخ نگاری رسمی چیزی از طاعون جهانی قرن پنجم نمی داند. و اگر واقعاً چنین بیماری همه گیر وجود داشت، مورخان مطمئناً متوجه آن می شدند. پس اینجا چه خبر است؟ می‌دانیم که شبه زکریا رتور دنباله‌داری را دید که مانند این دنباله‌دار در ماه دسامبر ظاهر شد و طاعون ژوستینیان را بشارت داد. در اینجا، یک تاریخ مشابه دوباره تکرار می شود.

شاید کنجکاو باشید که آیا در آن زمان زلزله‌هایی هم رخ داده است... بله، وجود داشته است. و این فقط هر چیزی نیست! اواگریوس در مورد آنها نوشته است.

همچنین در زمان سلطنت تئودوسیوس بود که زلزله‌ای فوق‌العاده رخ داد، که همه پیشینیان را در سایه انداخت و به اصطلاح، سراسر جهان را فرا گرفت. خشونت آن چنان بود که بسیاری از برج‌ها در بخش‌های مختلف شهر امپراتوری [قسطنطنیه] سرنگون شدند و دیوار بلند، همانطور که می‌گویند، کرسونس، ویران شد. زمین باز شد و بسیاری از روستاها را بلعید. و بلایای بی شمار دیگر هم از راه خشکی و هم از دریا رخ داده است. چندین فواره خشک شدند و از سوی دیگر، توده های بزرگ آبی روی سطح آن شکل گرفتند که قبلاً هیچ یک از آنها وجود نداشت. تمام درختان با ریشه کنده شدند و به بالا پرتاب شدند و ناگهان کوه ها شکل گرفتند. با تجمع توده های پرتاب شده. دریا نیز ماهی مرده را بیرون انداخته است. بسیاری از جزایر زیر آب رفتند. در حالی که کشتی ها در کنار عقب نشینی آب ها به گل نشسته بودند.

اواگریوس اسکولاستیکوس، ۴۴۷ م

Ecclesiastical History, I.۱۷

آن روزها واقعاً اتفاقات زیادی می افتاد. مورخ یونانی سقراط اسکولاستیکوس می نویسد که فجایع حتی مناطقی را که بربرها در آن زندگی می کردند در امان نگذاشتند.

زیرا ارزش آن را دارد که به بلایایی که بر بربرها آمد توجه کنیم. زيرا رئيس آنها كه روگاس نام داشت با رعد و برق كشته شد. سپس طاعون در پی آمد که بسیاری از مردان زیر دست او را هلاک کرد و گویی این کافی نبود، آتشی از آسمان نازل شد و بسیاری از بازماندگان را هلاک کرد.

سقراط اسکولاستیکوس، حدود ۴۳۵–۴۴۰ پس از میلاد

The Ecclesiastical History of Scholasticus

مارسلینوس وقایع نگار بیزانسی سال به سال وقایع آن زمان را برمی شمارد.

۴۴۲ بعد از میلاد: ستاره ای به نام ستاره دنباله دار ظاهر شد که مدت زیادی می درخشید.
۴۴۳ بعد از میلاد: در این کنسولگری چنان برف بارید که به مدت شش ماه به ندرت چیزی آب شد. هزاران انسان و حیوان از شدت سرما ضعیف شده و تلف شدند.
۴۴۴ بعد از میلاد: چندین شهر و املاک بیتینیا که در اثر طغیان مداوم باران و بالا آمدن رودخانه‌ها با خاک یکسان شده و از بین رفته بودند، ویران شدند.
۴۴۵ بعد از میلاد: بسیاری از اجساد انسان و حیوانات در داخل شهر نیز بر اثر بیماری از بین رفتند.
۴۴۶ بعد از میلاد: در این کنسولگری قحطی بزرگی در قسطنطنیه به وجود آمد و طاعون بلافاصله در پی آن بود.
۴۴۷ بعد از میلاد: زلزله بزرگی نقاط مختلف را لرزاند و بیشتر دیوارهای شهر شاهنشاهی که به تازگی بازسازی شده بود همراه با ۵۷ برج فروریخت. (...) قحطی و بوی مضر هزاران مرد و حیوان را نابود کرد.

مارسلینوس

Chronicon

در نهایت با ذکری از هوای مضر مواجه می شویم. از آنجایی که زمین لرزه های بسیار شدیدی رخ داد، می توان انتظار داشت که هوای مسموم نیز وجود داشته باشد. توالی فجایع ارائه شده توسط مارسلینوس کمی با طاعون ژوستینیانوس متفاوت است. با این وجود، شباهت‌های زیادی در هر دو روایت وجود دارد که باید به رویدادهای مشابهی اشاره کنند. همچنین لازم به ذکر است وقایع همزمان دیگر از این دوران است. به عنوان مثال، در سال ۴۵۷ بعد از میلاد در کلیسا بر سر تاریخ عید پاک تعیین شده توسط چرخه ویکتوریوس اختلاف وجود داشت.(مرجع) علاوه بر این، مدخل مختصری در سالنامه ایرلندی وجود دارد که می گوید: «۴۴۴ بعد از میلاد: خورشید گرفتگی در ساعت نهم».(مرجع) بسیار عجیب است که وقایع نگار زمان کسوف را اعلام کرده، اما تاریخ آن را اعلام نکرده است... یا تاریخ آنجا بوده، اما پاک شده تا سال این واقعه مشخص نشود؟ طبق صفحات ناسا، در سال ۴۴۴ بعد از میلاد هیچ خسوفی در ساعت ۹ رخ نداده است. بنابراین این رکورد می تواند به همان کسوفی اشاره کند که بدی بزرگوار در سال ۶۸۳ بعد از میلاد در ساعت ۱۰ در انگلستان دید. در ایرلند این ماه گرفتگی کمی زودتر قابل مشاهده بود، و ساعت روی ساعت نیز کمی زودتر بود، بنابراین ساعت ۹ کاملاً اینجاست.

عواقب تنظیم مجدد

قسطنطنیه درست قبل از طاعون ژوستینیانوس بزرگترین شهر جهان باستان شد. جمعیت کل آن حدود ۵۰۰۰۰۰ نفر بود. به گفته مورخان، این شهر پس از آن شاهد یک سری بلاها بود، از جمله شیوع طاعون در سال ۵۴۱ پس از میلاد و سایر اپیدمی ها در طول این دوره، که در اپیدمی طاعون بزرگ در حدود سال ۷۴۶ پس از میلاد به اوج خود رسید، که باعث شد جمعیت شهر به بین ۳۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ کاهش یابد.(مرجع) بنابراین جمعیت قسطنطنیه تا ۹۳ درصد کاهش یافت و این قرار بود ظرف ۲۰۰ سال اتفاق بیفتد! این در حال حاضر وحشتناک به نظر می رسد، اما این واقعیت را در نظر بگیرید که تاریخ این دوره طولانی شده است. طاعون در قسطنطنیه در سال ۵۴۱ پس از میلاد، همان همه گیری طاعون در سال ۷۴۶ پس از میلاد است. به نظر می رسد که کاهش جمعیت بسیار سریعتر از آنچه به نظر می رسد اتفاق افتاده است. در واقع، اکثریت قریب به اتفاق ساکنان مردند، اما ۲۰۰ سال طول نکشید. فقط در چند سال اتفاق افتاد! ابتدا زلزله و سایر بلایای طبیعی رخ داد. برخی از مردم بلافاصله در اثر گازهای سمی منتشر شده از زمین جان خود را از دست دادند. سپس قحطی ناشی از ناهنجاری های اقلیمی بود. سپس طاعون شیوع یافت که تنها سه ماه طول کشید، اما این طاعون بود که بیشتر مردم را کشت. ویرانی با جنگ ها کامل شد. شاید بخشی از مردم شهر را ترک کردند. تنها تعداد انگشت شماری از مردم زنده ماندند. و چنین نسخه‌ای از وقایع کاملاً با روایت‌های وقایع نگاران مطابقت دارد که بر اساس آن، پس از طاعون ژوستینیانوس، مردم قسطنطنیه به مرز ناپدید شدن رسیدند و تعداد کمی از آنها باقی مانده بود.(مرجع) شهر از بین رفت و این اتفاق در مدت کوتاهی رخ داد. چهار قرن کامل طول کشید تا جمعیت قسطنطنیه به سطح قبل از اپیدمی خود بازگردد. اگر فاجعه ای مشابه امروز رخ می داد، ۱۴ میلیون نفر تنها در استانبول جان خود را از دست می دادند.

شهر رم نیز متحمل خسارات مشابهی شد. ویکی‌پدیا بیان می‌کند که جمعیت رم بین سال‌های ۴۰۰ تا ۸۰۰ پس از میلاد بیش از ۹۰ درصد کاهش یافت، که عمدتاً به دلیل قحطی و طاعون بود.(مرجع) در اینجا نیز گاه شماری کشیده شده است. رم ۹۰ درصد جمعیت خود را از دست داد، این یک واقعیت است، اما نه ۴۰۰ سال، بلکه حداکثر چند سال طول کشید!

در جزایر بریتانیا، بازنشانی به زمان پادشاه افسانه ای آرتور، یکی از آخرین پادشاهان باستانی در جزایر پایان داد. شاه آرتور تا قرن هجدهم به عنوان یک شخصیت تاریخی به حساب می آمد تا اینکه به دلایل سیاسی و مذهبی از تاریخ پاک شد.(مرجع) خود بریتانیا نیز تقریباً توسط طاعون خالی شده بود. به گفته جفری مونموث، برای یازده سال این کشور توسط همه بریتانیایی‌ها به‌جز بخش‌هایی از ولز کاملاً رها شده بود. به محض اینکه طاعون فروکش کرد، ساکسون ها از کاهش جمعیت استفاده کردند و تعداد بیشتری از هموطنان خود را دعوت کردند تا به آنها بپیوندند. از آن زمان به بعد، آنها کاملاً در بریتانیا مسلط شدند و انگلیسی ها "ولش" نامیده شدند.(مرجع)

قرن پنجم و ششم زمان مهاجرت های بزرگ بربرها به قلمرو امپراتوری روم بود. وقتی گاه‌شماری را مرتب می‌کنیم، معلوم می‌شود که این دوره در واقع بسیار کوتاه‌تر و مصادف با زمان فاجعه جهانی بوده است. در نهایت، قابل درک است که چرا توده های زیادی از مردم ناگهان شروع به اسکان مجدد کردند. سرزمین های امپراتوری روم بسیار بیشتر از مناطقی که بربرها در آن زندگی می کردند از زلزله و سونامی رنج می برد. همچنین، طاعون باید عمدتاً این مناطق توسعه یافته تر را تحت تأثیر قرار داده باشد، زیرا آنها پرجمعیت تر و ارتباط بهتری داشتند. از سوی دیگر، سرد شدن آب و هوا که پس از بلایا رخ داد، فصل رشد گیاهان را کوتاه کرد، بنابراین بربرها ممکن است برای تغذیه خود در مناطق خود مشکل داشته باشند. بنابراین، آنها به جنوب مهاجرت کردند و مناطق خالی از سکنه امپراتوری روم را اشغال کردند. این مناطق بهتر توسعه یافته و غنی تر مقصد جذابی برای مهاجرت بودند.

اگر تمام خطوط زمانی را در کنار هم قرار دهیم، فتح رم توسط وندال ها (۴۵۵ پس از میلاد) درست پس از طاعون در رم (۶۸۳ پس از میلاد) اتفاق می افتد. اکنون مشخص می شود که چرا شهر بزرگ و قدرتمندی مانند رم به خود اجازه فتح داده است. پایتخت امپراتوری به تازگی توسط فجایع و طاعون ویران شده بود. اندکی بعد، در سال ۴۷۶ پس از میلاد، طبق تاریخ نگاری رسمی، امپراتوری روم غربی فروپاشید. و در اینجا به حل یک معمای بزرگ تاریخی دیگر می رسیم. مورخان نظریات مختلفی را در مورد اینکه چرا این امپراتوری قدرتمند به طور ناگهانی فروپاشید، ارائه کردند. اما وقتی زمان بندی را مرتب می کنیم، متوجه می شویم که درست پس از فاجعه جهانی و همه گیری طاعون اتفاق افتاده است. اینها همان دلایل سقوط امپراتوری بود! سقوط امپراتوری پایان دوران باستان و آغاز قرون وسطی بود. قسطنطنیه نیز از زلزله بسیار متحمل شد که دشمنانش از آن سوء استفاده کردند و به شهر حمله کردند. قسطنطنیه موفق شد از خود دفاع کند، اما امپراتوری بیزانس قلمرو قابل توجهی را به اعراب از دست داد. در همان زمان، ایران از روی نقشه محو شد. نقشه سیاسی اروپا و خاورمیانه به کلی تغییر کرده است. بشریت در عصر تاریک سقوط کرد. بازنشانی کامل تمدن بود!

مشاهده تصویر در اندازه واقعی: ۳۴۸۲ x ۲۱۵۷ پیکسل

به گفته وقایع نگاران، طاعون و زلزله تقریباً در سراسر جهان رخ داده است. فجایع عظیم باید در کشورهایی مانند هند و چین نیز رخ داده باشد، اما یافتن اطلاعاتی در این مورد دشوار است. کمبود اطلاعات مشابهی در مورد مرگ سیاه نیز صدق می کند. من فکر می کنم که کشورهای شرق تاریخ خود را پنهان می کنند. آنها نمی خواهند آن را با دنیا به اشتراک بگذارند. در کشورهای دریای مدیترانه، خاطرات این وقایع، عمدتاً به لطف روحانیت کاتولیک، حفظ شده است، اگرچه تاریخ تک تک کشورها از همگام سازی خارج شده است. در جاهای مختلف تاریخ، پادشاهانی با نام های مشابه و داستان های مشابه ظاهر می شوند. تاریخچه عصر تاریک در یک دایره حلقه شده است. به نظر می رسد که یک نفر می خواست این واقعیت را از ما پنهان کند که همزمان این همه فاجعه رخ داده است. اما چه کسی می تواند از این کار سود ببرد؟

من فکر می کنم تاریخ خیلی وقت پیش، در قرون وسطی که قدرت بزرگی در دست کلیسای کاتولیک بود، جعل شده بود. اساس مسیحیت اعتقاد به آمدن دوم عیسی است. در کتاب مقدس، عیسی پیش‌بینی می‌کند که چه نشانه‌هایی قبل از بازگشت او ظاهر می‌شود: «امتی بر قوم و پادشاهی بر پادشاهی قیام خواهد کرد. زلزله‌های بزرگ و قحطی و طاعون در جاهای مختلف و حوادث وحشتناک و نشانه‌های بزرگ از بهشت رخ خواهد داد.»(مرجع) همه اینها و موارد دیگر در زمان این تنظیم مجدد وجود داشت. مردم معتقد بودند که این آخرالزمان است. آنها منتظر بازگشت منجی بودند. اما این اتفاق نیفتاد. عیسی برنگشت. دگم اساسی ایمان مسیحی در معرض تهدید بود – هم از نظر کسانی که این فاجعه را با چشمان خود می دیدند و هم کسانی که بعداً می توانستند از کتاب های تاریخ در مورد آن بیاموزند. این کلیسا بود که دلیلی برای پنهان کردن این واقعیت داشت که آخرالزمان قبلاً اتفاق افتاده است. نکته این بود که پیروان را باور کنند و منتظر بازگشت منجی باشند.

مطالعه تاریخ به دلیل این واقعیت دشوار است که منابع تاریخی کمی از آن دوره وجود دارد. تواریخ متعددی در جایی گم شده یا پنهان شده است، شاید در کتابخانه واتیکان. دارای مجموعه گسترده ای از کتاب ها و اسناد مختلف است که اگر همه آنها در یک قفسه قرار می گرفتند، این قفسه باید بیش از ۵۰ کیلومتر طول داشته باشد. برای مردم عادی دسترسی به این مجموعه ها اساسا غیرممکن است. ما حتی نمی دانیم چه کتاب ها، وقایع نگاری ها و دانش هایی در آنجا پنهان شده است. با این حال، نه تنها کلیسا، بلکه دولت و مورخان مدرن، تاریخ این تنظیم مجدد را از ما پنهان می کنند. تنظیم مجدد، که به نظر من مهمترین رویداد در کل تاریخ بشریت بود.

جدول زمانی رویدادها

تاریخ فاجعه و طاعون جهانی در طی چندین قرن از هم پاشیده و پراکنده شده است. ما شش نسخه از این تاریخ را آموخته‌ایم که هر کدام تاریخ‌های متفاوتی را برای وقوع فاجعه بیان می‌کنند. کدام یک از این نسخه ها صحیح است؟ من فکر می‌کنم تنها نسخه معتبر نسخه‌ای است که توسط بدی بزرگوار و پل شماس ارائه شده است. هر دو وقایع نگار نوشتند که طاعون درست پس از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی آغاز شد و ما می دانیم که چنین گرفتگی هایی واقعاً در سال ۶۸۳ پس از میلاد اتفاق افتاده است. بنابراین، من فکر می کنم که طاعون ژوستینیانوس در همان سال رخ داد.

برای اینکه بفهمیم طاعون ژوستینیانوس دقیقاً در چه سالی شروع شد، باید وقایع را از حدود ۵۴۰ پس از میلاد به حدود ۶۸۰ پس از میلاد منتقل کنیم. برای این کار ابتدا باید نقاط مشترکی را در هر دو تاریخ پیدا کنیم. یکی از این موارد آغاز موج دوم همه گیری در جزایر بریتانیا است. در یک جدول زمانی ۶۸۳ میلادی و در دیگری ۵۴۴ میلادی است، هرچند سال ۵۴۵ میلادی نیز در تواریخ آمده است.(مرجع) بنابراین اختلاف در اینجا ۱۳۸-۱۳۹ سال است. همین اختلاف (۱۳۸ سال) بین سال ۵۳۶ میلادی که خورشید تاریک شد و ماه از زرق و برق خالی شد و سال ۶۷۴ میلادی که ماه به رنگ خون درآمد است.

در فصل قبل مشخص کردم که اولین ویرانی انطاکیه در ۲۹ مه ۵۳۴ اتفاق افتاد و دومین ویرانی ۳۰ ماه بعد یعنی در سال ۵۳۶ بعد از میلاد بود. یوحنا افسوسی نوشت که دقیقاً در روز چهارشنبه، ۲۹ نوامبر بود. در واقع، حدود ۱۳۸-۱۳۹ سال بعد، یعنی حدود ۶۷۴-۶۷۵ پس از میلاد، اتفاق افتاد. جان اطلاعات بسیار ارزشمندی به ما می دهد که این اتفاق در روز چهارشنبه رخ داده است. پس باید در سالی بوده باشد که روز ۲۹ نوامبر چهارشنبه است. این فقط هر شش سال یک بار اتفاق می افتد. در این مورد، ۲۹ نوامبر، چهارشنبه ۶۷۴ میلادی بوده است!(مرجع) پس ویرانی دوم انطاکیه باید در سال ۶۷۴ بعد از میلاد باشد. بنابراین اولین تخریب باید در سال ۶۷۲ پس از میلاد باشد. همه رویدادهای دیگر به خودی خود جای درست خود را می گیرند. جدول زمانی رویدادها در زیر ارائه شده است. سال رویداد همانطور که در تواریخ و تاریخ رسمی آمده است در پرانتز آورده شده است.

۶۷۲ (۵۲۶)۲۹ مه اولین زلزله در انطاکیه و سقوط آتش از آسمان.
با این فاجعه، "زمان مرگ" ۱۸ ماهه آغاز می شود که در آن زمین تقریباً بی وقفه می لرزد.
۶۷۲/۳زمین لرزه در ترکیه فعلی باعث رانش زمین و تغییر مسیر رودخانه فرات می شود.
۶۷۳/۴ (۵۳۵/۶)زمین لرزه در صربستان کنونی شکاف هایی ایجاد می کند که نیمی از شهر را به همراه ساکنان آن در بر می گیرد.
۶۷۴ (۵۳۶)۳۱ ژانویه . یک سیارک به بریتانیا برخورد کرد و رویدادهای شدید آب و هوایی آغاز شد.
معلوم شد که پدیده تاریک شدن خورشید واقعاً در سال ۵۳۶ آغاز نشد، بلکه در سال ۶۷۴ آغاز شد. خورشید به مدت ۱۸ ماه نور خود را بدون روشنایی بیرون داد.. میانگین دما در اروپا ۲.۵ درجه سانتیگراد کاهش یافته است. دانشمندان علت این ناهنجاری را فوران آتشفشانی در نیمکره شمالی دانستند و احتمالاً در ابتدای سال اتفاق افتاده است. با این حال، دانشمندان نتوانستند آتشفشانی را که ممکن بود در آن زمان فوران کرده باشد شناسایی کنند. جالب است که بدی بزرگوار می نویسد که در حدود سال ۶۷۵ پس از میلاد، در زمان متین، آسمان شب به طور ناگهانی روشن شد که نشان دهنده برخورد یک سیارک یا دنباله دار است. از آنجایی که در حدود سال ۶۷۵ پس از میلاد بوده است، احتمالاً دقیقاً در سال ۶۷۴ میلادی بوده است. گرگوری تورز همین رویداد را توصیف می کند و اضافه می کند که در ۳۱ ژانویه بود. بنابراین برخورد سیارک در اوایل سال رخ داد، همانطور که شروع ناهنجاری های آب و هوایی نیز رخ داد. مکان هر دو حادثه نیز مطابقت دارد، زیرا دانشمندان به دنبال آتشفشانی در ایسلند هستند و سیارک در نزدیکی جزایر بریتانیا، یعنی در همان منطقه سقوط کرد. من فکر می کنم دلیل اینکه دانشمندان قادر به یافتن فوران آتشفشانی مشابه نیستند این است که هرگز اتفاق نیفتاده است. این برخورد یک سیارک بود که باعث اتفاقات شدید آب و هوایی شد! همانطور که می دانید، پس از سقوط سیارک تونگوسکا، گرد و غبار ناشی از انفجار باعث ایجاد پدیده "شب سفید" شد. این تأیید می کند که یک سیارک می تواند مقدار زیادی غبار در جو ایجاد کند و احتمالاً علت پدیده خورشید تاریک شده است.
۶۷۴ (۵۲۸)۲۹ نوامبر. دومین زلزله در انطاکیه.
۶۷۴-۵ (۵۲۸)زمستان بسیار سخت ؛ بیش از یک متر برف در بیزانس می بارد.
۶۷۴-۸محاصره قسطنطنیه.
۶۷۵ (۵۳۷)موج اول طاعون در جزایر بریتانیا.
در سالنامه ولز آمده است که شاه آرتور در سال ۵۳۷ پس از میلاد در نبردی کشته شد و در همان زمان طاعون در جزایر رخ داد. این باید اولین موج طاعون بوده باشد.
۶۷۵طاعون ژوستینیان در قسطنطنیه.
تاریخ بیماری طاعون در پایتخت بیزانس به سال ۵۴۲ بعد از میلاد می رسد، اما با خواندن سخنان پروکوپیوس، این تصور را دارم که این بیماری همه گیر زودتر شروع شده است - درست پس از پدیده خورشید تاریک. او نوشت: «و از زمانی که این اتفاق افتاد، مردم نه از جنگ و نه طاعون آزاد بودند.» مایکل سوری نیز می نویسد که این بیماری همه گیر بلافاصله پس از یک زمستان سخت شروع شد. بنابراین باید سال ۶۷۵ (۵۳۷) میلادی باشد. و از آنجایی که طاعون قبلاً در آن سال در انگلستان بود، به احتمال بسیار زیاد در قسطنطنیه نیز بوده است. در مصر که تحت حکومت بیزانس بود، طاعون یک سال قبل بود. پس باید سال ۶۷۴ میلادی باشد. در خارج از بیزانس، در نوبیا، طاعون ممکن است حتی زودتر شروع شده باشد. این ما را به این نتیجه می رساند که طاعون ژوستینیانوس دقیقاً در زمان زمین لرزه های عظیم آغاز شد، همانطور که در مورد مرگ سیاه نیز اتفاق افتاد!
حدود۶۷۷ (۴۴۲/۵۳۹)دنباله دار شمشیر در آسمان ظاهر می شود.
بدی بزرگوار بزرگوار به ظهور یک دنباله دار در سال ۶۷۸ بعد از میلاد اشاره کرد.(مرجع) و پل شماس آن را در سال ۶۷۶ بعد از میلاد دید.(مرجع) اگرچه توضیحات آنها کمی با توصیف دنباله دار شمشیر متفاوت است، اما احتمالاً در مورد همان دنباله دار نوشته اند.
۶۸۳۲ می. خورشید گرفتگی در ساعت ۱۰.
۶۸۳ (۵۹۰/۶۸۰)طاعون در رم (موج دوم همه گیری).
۶۸۳ (۵۴۴)مرگ و میر کودکان ، که دومین موج طاعون در جزایر بریتانیا است.
حدود۶۸۴ (۴۵۵/۵۴۶)فتح رم توسط بربرها.
حدود ۷۰۰ (۴۷۶)سقوط امپراتوری روم غربی.
معلوم می شود که این اتفاق بسیار دیرتر از آنچه در تاریخ نگاری رسمی آمده است رخ داده است. این رویداد نشان دهنده پایان دوران باستان و آغاز قرون وسطی است. اگرچه به نظر من سال تنظیم مجدد (۶۷۳ میلادی) را باید نقطه برش بین اعصار دانست.

من وقایع بازنشانی طاعون ژوستینیانوس را تشریح کردم و مشخص کردم که دقیقاً چه زمانی اتفاق افتاده است. حالا بالاخره می توانیم به وظیفه اصلی خود برویم. ما بررسی خواهیم کرد که آیا حقیقتی در افسانه آزتک ها درباره پنج خورشید وجود دارد که طبق آن، فجایع بزرگ جهانی در چرخه ها، هر ۶۷۶ سال یک بار اتفاق می افتد. به یاد داشته باشید که این سال‌های آزتک هستند که ۳۶۵ روز طول می‌کشند و شامل روزهای کبیسه نمی‌شوند. بنابراین، این چرخه در واقع ۶۷۵.۵ سال است.

ما می دانیم که فجایع همیشه در پایان چرخه ۵۲ ساله اتفاق می افتد. در زمان این تنظیم مجدد، پایان چرخه دقیقاً در ۲۸ آگوست ۶۷۵ بود (همه تاریخ ها بر اساس تقویم جولیان آورده شده است). برای سادگی، اجازه دهید این تاریخ را به ماه های کامل گرد کنیم و فرض کنیم که چرخه در نوبت ماه های آگوست/سپتامبر ۶۷۵ به پایان رسیده است. همانطور که می دانیم زمین لرزه های دوران مرگ سیاه حدود ۳ سال و ۶ ماه قبل از پایان چرخه شروع شد و حدود ۱ سال و ۶ ماه قبل از پایان چرخه به پایان رسید. اگر این دوره ۲ ساله فجایع را به چرخه قرن هفتم ترجمه کنیم، معلوم می شود که دوره فجایع تقریباً از فوریه / مارس ۶۷۲ تا فوریه / مارس ۶۷۴ طول کشیده است. اواسط این دوره در فوریه/مارس ۶۷۳ بود.

معلوم می شود که قوی ترین فاجعه ها دقیقا در این دوره ۲ ساله رخ داده است! در آغاز این دوره، انطاکیه بر اثر زلزله و ریزش آتش از آسمان ویران شد. همچنین در این مدت، رانش بزرگی رخ داد. به احتمال زیاد زمین لرزه ای که شکاف بزرگ را ایجاد کرده نیز در این مدت اتفاق افتاده است، البته متأسفانه تاریخ دقیق این فاجعه را نمی دانیم. در پایان دوره فاجعه‌آمیز، یک سیارک به زمین سقوط کرد و حوادث شدید آب و هوایی آغاز شد. زلزله دوم در انطاکیه پس از دوره فجایع رخ داد، اما بسیار ضعیفتر از زلزله قبلی (فقط ۵۰۰۰ قربانی) بود.

"زمان مرگ" که در معرض زلزله های مداوم بود، با ویرانی انطاکیه در ۲۹ مه ۶۷۲ آغاز شد. بیایید فرض کنیم نوبت ماه مه/ژوئن ۶۷۲ بود. «زمان مرگ» حدود ۱۸ ماه به طول انجامید، یعنی تا نوامبر/دسامبر ۶۷۳. بنابراین، اواسط "زمان مرگ" در فوریه / مارس ۶۷۳ بود، که دقیقا در میانه دوره فاجعه بار است! این به سادگی حیرت انگیز است! در دوره مرگ سیاه زمین لرزه ها از شهریور ۱۳۴۷ تا شهریور ۱۳۴۹ ادامه داشت. اواسط این دوره در شهریور ۱۳۴۸ بود. بنابراین اواسط "زمان مرگ" در طول طاعون ژوستینیانوس دقیقاً ۶۷۵.۵ سال قبل بود! چه دقت کیهانی!

طبق افسانه آزتک ها، هر ۶۷۵.۵ سال یک فجایع بزرگ رخ می دهد. مرگ سیاه در حدود سال ۱۳۴۸ پس از میلاد اتفاق افتاد، بنابراین فاجعه اولیه باید در سال ۶۷۳ پس از میلاد باشد. و این اتفاق می افتد که فاجعه جهانی قبلی و همه گیری طاعون دقیقا در آن زمان رخ داده است. نتیجه این است که آزتک ها ممکن است حق داشته باشند. اما ما باید به دنبال اپیدمی ها و فاجعه های بزرگ قبلی باشیم تا مطمئن شویم که واقعاً به صورت چرخه ای رخ می دهند.

فصل بعدی:

طاعون قبرس و آتن